ابلاغ
سایت کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی

WWW.KANOONEBLAGH.ORG

.
آزادي، در دامن اسارت مي زايد، در زنجير رشد مي كند، از ستم تغذيه مي كند، با غصب بيدار مي شود. . . هان، اين سرنوشت آزادي است!
در حاشیه سفر و سخنان "قم"

«ولی فقیه در جامهء وحشت و هراس»

جنبش نوین ملی ایران راه خود را تا سرنگونی رژیم ولایت فقیه و جایگزینی آن با "جمهوری ایران" ادامه خواهد داد.
در این مسیر اندیشه شریعتی بعنوان "تنها" آلترناتیو اسلام ارتجاعی نقش آگاهی بخش خود راهمچنان ایفاء خواهد نمود…
ادامه مطلب »

نقش مرده بازی کنید

یادداشت یک زندانی تازه ازاد شده از اوین

همین که وارد اوین می شوم می فهمم کیستم. یا بهتر بگویم. چیستم. تا این لحظه به این نکته توجه نکرده ام. ماشین ون پلیس امنیت که جلوی در کوچک اوین نگه می دارد از حرکات و علامت های پلیس خانمی که از همان لحظه اول همراهم شده بود می فهمم که باید پیاده شوم. انگار برای نگهبان دم در، دو ماموری که من را همراهی می کنند کاملا شناخته شده هستند. چه زود در را برای ورود ما باز می کنند. بی هیچ سوال و جوابی. هر سه نفر وارد می شویم.

همان جا روبروی در بالای سر پنجره های اطلاعات عبارتی نوشته قریب به این معنا "همکار گرامی تا تحویل دادن کامل متهم و دریافت رسید دستبند متهم را باز نکنید. در غیر این صورت و در صورت فرار متهم مسئولیت آن به عهده شما خواهد بود."

هاه پس اسم من متهم است. فلانی... فرزند فلانی ... به شماره شناسنامه ... رفت. اسم من امروز متهم است. دزدی؟ قتل؟ جنایت؟ خانه های فساد؟ مواد فروشی؟ دروغ؟ خیانت به اعتماد دیگران؟ خیانت از اموال عمومی؟ متهم کردن دیگران؟ بردن آبروی کسی؟ شکستن حریم دیگران؟ از این کارها مرتکب نشده ام. ولی اسم من متهم است.

به بهشت زهرا که می رسم یک راست می روم سراغ غسالخانه. همان مرده شور خانه به زبان خودمان. آن جا بعد از سلام و علیک و عرض تسلیت به بازماندگان بی کار نمی ایستم. از همان در غسالخانه که وارد می شوم دو مرده در سمت راست هستند که در انتظار نوبتند. در انتظار غسل دادن. غسل میت. عزیزان بالای سرشان ایستاده اند. همان ها که هنوز اسم دارند خانم دکتر فرزانه ... حاج حسن آقا ... خانم والده عزیز خانم... آقای دکتر رامین ... شهین خانم... آقا نصرت... و ... اسم هایی برای شناختن. سمت چپ هم یک راه خروجی از درون غسالخانه است. از این راه مرده ی غسل داده ی کفن شده خارج می شود.

وارد قسمت اصلی می شوم. از پشت پنجره می توانی داخل را ببینی. مرده روی تخت مرده شور خانه است. یکی شیلنگ گرفته و یکی کمک می کند به شستن و غسل دادن. آن کس که روزی کسی بود. می بینی که افتاده است. بی اراده. این طرف. آن طرف. مرده شور است که کارها را می کند. آب با شدت می آید و او غسل داده می شود. باز او را با دست این طرف و آن طرف کنند. این بار برا ی حنوط. برای کفن. پنبه و کافور. پیشانی. کف دست ها. سرزانوها. سر دو انگشت پا. دو انگشت پا را ببندند. دست ها روی سینه. کافور و پنبه و چشم ها. دهان. همان ها که باید پر شود از خاک. کفن ها را بپیچند. تکه بالاتنه. تکه پایین و یک کفن تمام قد. دو سر آن را هم ببندند. او را در راه خروجی که به بیرون راه دارد بگذارند و سر دهند به سمت بیرون.

"میت را تحویل بگیرید."

هاه اسمش میت است. او که برای خودش اسمی داشت و رسمی و هویتی. این جا نامش میت است. راضی؟ ناراضی؟ خوش نام؟ بدنام؟ صالح؟ مفسد؟ چه اهمیتی دارد؟ اسمش میت است.

متهم را و میت را می برند بی آن که او انتخابی داشته باشد. به کجا؟ چه گونه؟ او دخالتی ندارد. انتخابی ندارد. انسان با انتخاب هایش تعریف می شود. با انتخاب انسان است. میت حق انتخاب ندارد. من هم. از وقتی متهم نامیده می شوی دیگر تو نیستی که انتخاب می کنی. برایت انتخاب می کنند. خواه از در عادی ها تو را وارد کرده باشند و به بند عادی ها برده باشند، خواه با چشم بند و با ون. و به بند امنیت برده باشندت. بنشین. بیا. برو. بالا. پایین. این جا. آن جا. یک ساعت. دو ساعت. بگو. بنویس. آن جا که لازم نباشد با تو حرف هم نزنند. یک ساعت. دو ساعت... یک مامور جلو. یک مامور عقب تو فقط بروی آن جا که ببرندت. با دستبند یا بدون دستبند. با چشم بند یا بدون چشم بند. به قول خودشان مامورند و معذور. مهم آن است که تو انتخاب نمی کنی. انتخاب را که بگیرند به جایش چه داده اند؟ تحقیر را معنا کنید. با فحش یا بی فحش. با کتک یا بی کتک. با احترام یا بی احترام. شکنجه ی سیاه یا سفید.

همان که از ابتدا همراه من است عذرخواهی می کند. پلیس مخفی امنیت است. لباس شخصی.
"محترما معروض می دارد شما حق انتخاب ندارید."
"محترما معروض می دارد شما انسان نیستید."

آن کس که مجرم است با شکستن قانون انتخابش را کرده. قتل. غارت. شکستن حریم دیگران. دزدی. جنایت. فساد. این ها سند جرم اوست. اتهام اثبات می خواهد. عمل او دلیل جرم است. من چه؟ اتهام را بگویند تفیهم شد حتی اگر سندی در کار نباشد. بنویس. بگو. امضا کن. آن قدر بنویس تا مدرکی از داخل آن درآید. اقرار بشود مدرک. روش را قبول داری؟ نداری؟ این حرف ها نیست. مهم نیست. ما هستیم که مهم هستیم. ما می گوییم اتهام تفهیم شد. پس شده. دلیل لازم نیست. بنویس. امضا کن. قرار صادر می شود. حکم صادر می شود. در کدام دادگاه؟ با حضور کدام هیئت منصفه؟ با حضور کدام وکیل؟ شکستن قانون جرم است. این بازجوست یا بازپرس؟ هم بازجوست هم حکم می دهد. این بازجوست یا قاضی؟ چشم ها. دهان. از خاک پر خواهند شد. این را بگو. آن را بگو. بنویس. امضا کن. متهم را تحویل بگیرید.

میت را تحویل بگیرید. عزیزان و همراهان بیایند. همه دوستان و فامیل جمع شده اند. آخرین احترام ها برای میت. یک پلاک سیاه همراه میت بیرون می آید. نام میت روی آن است. و چند شماره مخصوص بهشت زهرا. قطعه، ردیف و شماره. پلاک سیاه به جلو و میت به عقب. روی دست می برندش. روی زمین می گذارندش. می روم برای خواندن نماز. همه می رویم. برای او طلب آمرزش کنیم. برای مرده شور میت است. برای بهشت زهرا چند شماره. او که برای خودش نامی داشت و نشانی. بشود عبد خدا. به خدا بگوییم او بنده توست و فرزنده بنده تو. بالاترین مقام یک انسان. به خدا بگوییم جز خوبی از او سراغ نداریم. بازجوها خواهند آمد.

متهم را بیاورید. بیاورند. بنشین. پلاک بر گردن او بیاندازید. بیاندازند. یک عکس با پلاک بر گردن کار را کامل می کند. بشوم یک عکس با یک پلاک بر گردن. بشوم یک شماره. دست هایش را بیاورید برای انگشت نگاری. بیاورند. انگشت به انگشت. یک به یک. با هم. شست. دست راست. دست چپ. متهم را تحویل دهید. انسان به انتخاب هایش تعریف می شود. به انتخاب انسان است. تو چند عدد بیشتر نیستی. باید بشکنی. بشوم یک متهم. بشوم چند عدد. اما برای دستگاه قضا. برای اوین. برای خودم نامی دارم. و نشانی. و هویتی. این هم فرصتی است تا بشوم بنده خدا. خالص برای خدا. کسی که با خداست شکستن ندارد. همان طور که مرگ ندارد. تحقیر ندارد. بزرگی از خداست. تکریم از خداست. انسان به انتخاب هایش معنا می شود. به انتخاب انسان است.

پلاک سیاه بر دست. چند عدد. قطعه، ردیف و شماره. میت را می برند برای دفن. تلقین می دهند. زبان از ما. آموزش از خدا. بازجوها که آمدند این را بگو. آن را بگو. ای فلانی فرزند فلانی. برای خدا و خودش و بازجوها نام و نشان دارد. به او بگوییم گوش کن. بفهم. تلقین می دهیم. گوش کردی؟ فهمیدی؟ می فهمد. پس انسان است. او همان است که بود. به هویت خودش. فلانی فرزند فلانی. هنوز تمام نشده. از خدا بخواهیم که او را در گفتار ثابت، ثابت قدم بدارد و او را به راه راست هدایت کند. استقامت و هدایت از طرف خدا ادامه دارد.

خاک بر او می ریزند. شب او آغاز می شود. پنجه هایم را در خاک فرو می کنم. هفت انا انزلنا. بازجوها خواهند آمد. راهی جز رفتن نیست. او را می گذاریم و برمی گردیم. یادم باشد برایش نماز وحشت بخوانم. و می خوانم. حمد. آیت الکرسی. حمد. ده بار انا انزلنا. می خوانم تا بر وحشتش غلبه کند. برای خودم هم می خوانم. آن جا که چشم بند بر چشم در انتظار نشسته ام. با ورود به سلول. با ورود به سلول است که شب آغاز می شود. فقط ذکر خداست که مایه ی آرامش است.

در بهشت زهرا چه خبر است؟ در اوین چه خبر است؟ در شهر چه خبر است؟ انسان به انتخاب هایش معنا می شود. به انتخاب انسان است. و دیگر میت. کافور. پیشانی. کافور. کف دست ها. کافور. سرزانوها. کافور. دو سر انگشت دو پا. دست قدرت است. توانایی. پا رفتن است. عمل. پیشانی سر است. فکر و اندیشه. دانایی. سر انگشتان پا جهت حرکت را نشان می دهند. همه را با خدا جهت بده. انسان به انتخاب انسان است و با انتخاب هایش معنا می شود. تکریم از خداست. و بزرگی.

نماز بخوان که آرام شوی. و می خوانم. نماز وحشت و ثوابش برای قبر فلانی فرزند فلان. همان که او را گفتند میت. شد چند عدد شماره. هنوز هستی. بگذار برای آن ها متهم باشی و چند عدد شماره. هنوز خودت هستی. فلانی فرزند فلانی. با همان نام. نشان. و هویت. نماز بخوان که برنده باشی. خالص برای خدا. همه چیز رفتنی است. و باقی خدا. بازجوها خواهند آمد. ولی می روند. تو دوباره بازخواهی گشت. همین جا تمام نخواهد شد.

در اوین قطعه، ردیف و شماره من می شود: زندان نسوان. بند دو بالا. اتاق ...

"سبا" - اوین. زندان نسوان. بند دو بالا. اتاق ...

وارد شده: 5 اردی‌بهشت 89 – 25 آوریل 2010