به یاد شریعتی ------------------------- احمد البرزی
آنگه که زمانه مست از جام تو بود
میخانه ی سبز عشق در کام تو بود
آنگاه که شب جلوه نورانی داشت
خورشید نظر آمده بر بام تو بود
یکتائی و یک تویی و یک سودایی
تک حلقه ی شیدایی پدرام تو بود
دین قفس اندر هوس شیخ بمرد
کین حل معما همه در رام تو بود
تزویر چو تدبیر تو در راه بدید
صد تیر و تبر بود که بر گام تو بود
ارشاد خرد سینه ی سوداگر شهر
صد شیر و شکر بود که فرجام تو بود
هر کو نطری داشت به فردای رها
بیشک گذری چند به پیغام تو بود
سر خم نکند در بر تثلیث حرام
آنرا که به سر یاد و به دل نام تو بود
29 خرداد ماه 1389