بیاد شهید بهروز سامانی پور
جاودان باد یاد شهید بهروز سامانی پور، عضو "کمیته مرکزی" و مسئول "کمیته ایدئولوژیک" کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی
« انسان همواره در زندگی خود را میپوشاند، همواره در زیر نمودی که به چشم دیگران نمی آیدپنهان است، تنها دو جاست که غالبا نقابی را که در سراسر عمر بر چهره دارد پس میزند، سلول زندان و بستر مرگ. در این دوجاست که فرصت عزیزی بدست می آیدتا چهره حقیقی هر کس را خوب ببینیم» "معلم شهید شریعتی".
در دیماه 1363، دژخیمان ولایت فقیه بهروز سامانی پور را پس از سه سال اسارت و شکنجه به شهادت رساندند.
شهید بهروز سامانی پور در سال 1337 در روستای "هیو" از توابع کرج در خانواده ای محروم و زحمتکش بدنیا آمد. فقر خانوادگی، وی را مجبور نمود تا از همان آغاز نوجوانی به کارگری در معادن اطراف روستا بپردازد. در کنار کار به تحصیل نیز پرداخت و به گفته خودش ،بالاخره با مشکلات فراوان مدرک دیپلم دبیرستان را گرفت و بعنوان "سپاه دانش" در یکی از روستاهای آذربایجان به آموزگاری پرداخت.
بهروز در همین ایام با آثار دکتر علی شریعتی آشنا شد و مطالعه آثار وی مسیر زندگی او را بطور اساسی تغییر داد. از آن پس دیگر وجدان بیدار و مسئول وی نمیتوانست بدون قبول تعهد و مسئولیت در قبال مردم و در راستای ایجاد دگرگونی ریشه ای در اوضاع اجتماعی آرام گیرد، و از اینرو با انتخاب اسلام، بعنوان ایدئولوژی راهنمای عمل خویش، فعالیتهای سیاسی - اجتماعی خود را آغاز کرد.
بهروز در خاتمه دوران سربازی،تحصیلات خود را با ورود به دانشکده تربیت معلم در تهران ادامه داد، وی در این دانشکده به سبب فضای مناسب آن، ضمن رعایت اصول مخفی کاری، فعالیتهای سیاسی خود را شدت بخشید. پخش اعلامیه های ضد رژیم، تشکیل جلسات مخفی به منظور آموزش یاران دیگر، برقراری تماس با سازمانهای سیاسی و مبارز، بخشی از فعالیتهای بهروز در این دوران را تشکیل میدادند.
با بروز جنبش مردمی در سال 56، بهروز عملا تحصیل را کنار گذاشت و بطور حرفه ای بمیدان مبارزه گام نهاد. در این زمان، وی با سازماندهی تظاهرات مردمی در تهران و کرج و پخش وسیع کتب شریعتی، تکثیر و پخش اعلامیه های افشاگرانه ضد رژیم و بالاخره با شرکت در قیام مسلحانه روزهای 21 و 22 بهمن 57 صادقانه و شجاعانه وظایف خود را در قبال خلق و انقلاب انجام داد.
شهید بهروز تا قبل از پیروزی قیام و سرنگونی رژیم سلطنتی، چندین بار توسط مزدوران ساواک دستگیر و زندانی گردید.
آنچه در زندگی مبارزاتی شهید بهروز برجسته می باشد و تاکید بر آن حائز اهمیت، اینکه وی با تکیه بر مبنای تعالیم و اصول فکری شریعتی، بموازات مبارزه علیه رژیم ضد خلقی شاه بمثابه تضاد اصلی، ماهیت ارتجاعی و دیدگاههای قرون وسطائی روحانیت را نیز برای نیروهای پیرامونش افشا مینمود. مارکها و تهمتهائی از قبیل "فرقانی"، "کمونیست" و "التقاطی" که از سوی نیروهای ارتجاعی نثار بهروز میگردیدند، دقیقا به خاطر همین فعالیتهای ضد ارتجاعی وی بود.
در پی پیروزی قیام بهمن، بهروز با ایجاد هسته ای که اعضای آنرا رهروان راه شریعتی تشکیل میدادند، مبارزه با انحصارطلبی ارتجاع حاکم را آغاز نمود. در این مقطع او ضمن رد شعار مبارزه با "لیبرالیسم"، بدرستی "ارتجاع مذهبی" را بمثابه "تضاد اصلی" قلمداد مینمود.
با بنیانگذاری "کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی" در سال 1358، بهروز به این تشکل پیوست و پس از مدتی، با توجه به صلاحیتهای بالای او، بعنوان یکی از مسئولین بخش دانشجوئی کانون، برگزیده شد. توانائی و صلاحیت بهروز در سازماندهی و بن بست شکنی، موجب گردید تا مسئولیت "بخش دانشجوئی" به او محول شود.
سپس، بهروز بعنوان مسئول "روابط عمومی" موفق گردید نقش بسیار ارزنده ای در سازماندهی انبوه هوادران خط شریعتی و سپس عضو گیری از میان آنان، ایفا نماید.
مدتی بعد، شهید بهروز به عضویت "کمیته ایدئولوژیک"، برگزیده شد و مسئولیت تدوین برخی از متون تئوریک را بعهده گرفت. سپس با حفظ مسئولیت، رابط این کمیته با کمیته مرکزی گردید.
پس از سی خرداد 60 و آغاز سر فصل جدید در مبارزه با استبداد قرون وسطائی حاکم، برادر شهیدمان بهروز، به عضویت "کمیته مرکزی" درآمد و توانست نقش موثر و تعیین کننده ای در اتخاذ تصمیمات مناسب این کمیته، در آن مرحله خطیر و تاریخی، ایفا نماید.
نحوه دستگیری و شهادت
شهید بهروز در دیماه سال 60، هنگام بازگشت از یک ماموریت تشکیلاتی در حوالی اراک دستگیر و بلافاصله به شکنجه گاه این شهر منتقل شد. بمدت چندین ماه تلاشهای دژخیمان زندان اراک برای پی بردن به هویت واقعی بهروز بی نتیجه ماندند.
چندی بعد، با حضور دژخیم بازجوهای اوین در زندان اراک، مزدوران به هویت واقعی بهروز بمثابه یک پوینده راه شریعتی و عضو "کمیته مرکزی کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی" پی بردند. او را به شکنجه گاه اوین منتقل نموده و بلادرنگ اعمال وحشیانه ترین شکنجه های ضد انسانی را آغاز نمودند. این شکنجه ها که عمدتا برای در هم شکستن روحیه بهروز، اعتراف گیری و آنگاه برنامه ریزی یک نمایش تلویزیونی، اعمال میگردیدند، دست آخر در مقابل اراده پولادین بهروز، راه بجائی نبردند و "پروژه" مزدوران رژیم در تخریب چهره شریعتی و رهروان راستین خط او ناکام ماند.
عاقبت در دیماه 1363، مزدوران ولی فقیه که در قبال مقاومت قهرمانانه بهروز به زانو درآمده بودند، اعمال شکنجه های جدیدی را، نه برای به تسلیم کشاندن او، که تنها بمنظور انتقام گیری از او آغاز نمودند. این فشارها تا بدان مرحله ادامه یافتند که توان هرگونه حرکتی را از بهروز سلب نمودند. آنگاه مزدوران، پیکر بیهوش، خونین و متورم بهروز را در یکی از بیمارستانهای تهران رها ساختند. مادر پیر و دردمندش که در آخرین لحظات حیات بهروز بر بالینش حاضر شده بود، موفق به شناختن چهره فرزندش که از شدت شکنجه ها و سوزاندن های مکرر متورم و سیاه شده بود، نمی گردد!
بدینسان، پس از سه سال مقاومت و حماسه، زندگی پر بار این انقلابی بزرگ رهرو صادق راه شریعتی پایان پذیرفت و شب هنگام، پیکر پاکش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.