این " ندا " را خاموشی هرگز
انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بپایان رسید و بار دیگر کاندید "منتخب" ولی فقیه به این مسند تکیه زد. اصولا سیر "انتخابات" در کشور تحت حاکمیت استبداد دینی، از نخست نیز بین منوال بوده است. انتخاب نمایندگان قوه مقننه، اعضای خبرگان، رئیس جمهور، تنها هنگامی قطعی میگردیده اند که مورد تصویب "ولی فقیه" قرار گرفته باشند. این است ارزش رای ملت در "نظام ولایت فقیه".
بیاد داریم، پس از سرنگونی نظام سلطنتی، ماهها قبل از انجام رفراندوم تعیین نظام "جدید"، خمینی نتایج آنرا پیشاپیش اعلام کرد. او گفت: «.... همه مردم یکدل و یک جهت جمهوری اسلامی می خواهند، ... مخالفت با این حکومت، مخالف با شرع است... در فقه اسلامی قیام بر ضد حکومت الهی قیام بر ضد خداست، قیام بر ضد خدا، کفر است... جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم.... ». باین ترتیب، "امام مزوران" نتایج اولین همه پرسی میهنمان را پیشاپیش تعیین نمود و آنگاه بر این شعبده بازی که سناریوی آن پیشاپیش مدون گردیده بود، نام "رفراندوم" نیز نهاد.
بارها گفته و نوشته ایم، روحانیت ارتجاعی مظهر تزویر، جهل، تقلید و عقب ماندگی است و آن هنگام که بقدرت رسد، مملکت را ملک شخصی خویش، توده ها را رعیت خودو خود را نماینده "خدا" در زمین میداند، با چنین منطقی، آنچه را بگوید وحی منزل بشمار آورده، آنچه را عمل کند حکم خدا دانسته و "دیگران " را "مقلدین" مکلف به تبعیت محض، که در صورت انکارش، به محکمه "حاکم شرع" روانه گرداند تا به جرم کافر و ملحد و باغی، روانه تعزیرگاه و چوبه دار گردد. اینست مفهوم "رژیم ولایت فقیه"، انتظار امانتداری به رای ملت در چنین نظامی بسا ساده لوحی است.
ویژگیهای انتخابات اخیر
در انتخابات اخیر اما ساکنان دارالخلافه را تصمیم بر آن بود تا با سناریوی از پیش تنظیم گشته، در نهایت هم نام کاندید مورد نظر خود را از صندوقهای رای بیرون آورند و هم مزورانه این نمایش مضحک را بعنوان نشان بارز "دموکراسی و آزادی" در "جمهوری اسلامی" به تبلیغ نشینند. از میان سیصد و اندی نامزد کاندیدائی "شورای نگهبان" تنها صلاحیت 4 تن از آنان را تایید نمود، این افراد از صدها "فیلتر" رد شده چه کسانی بودند و چه سوابقی را دارا:
میر حسین موسوی: عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، سر دبیر روزنامه جمهوری اسلامی، رئیس ستاد انقلاب فرهنگی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و آخرین نخست وزیر نظام.
مهدی کروبی: از مسئولان مورد اعتماد نظام، رئیس دو دوره مجلس، دبیر کل حزب "اعتماد ملی"
محسن رضائی: از اعضای سابق "مجاهدین انقلاب اسلامی"، فرمانده سابق سپاه ضد مردمی پاسداران انقلاب اسلامی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام.
محمود احمدی نژاد: عضو انجمن ارتجاعی "حجتیه"، پاسدار و رئیس دولت نهم.
از دید شورای نگهبان ولی فقیه، اینان "صالح ترین!" افراد برای تکیه زدن بر مسند ریاست جمهوری - البته در نظام ولایت فقیه - تشخیص داده شدند! از آنجا که سخن از "نقش شورای نگهبان" رفت، لازم است نظری اندازیم بر اصل 91 قانون اساسی نظام: « شورای نگهبان مرکب از 12 عضو می باشد. 6 تن از فقهای عادل! و آگاه! به مقتضیات زمان و مسائل روز. این فقها از سوی مقام رهبری! انتخاب می گردند. 6 تن دیگر، از حقوقدانان مسلمان! توسط رئیس قوه قضائیه تعیین و به مجلس معرفی میگردند که متعاقبا با رای! مجلس انتخاب میشوند» !
محتوای این اصل، بسان بسیاری از اصول قانون اساسی تافته و بافته ارتجاع، حاکی از اوج تزویر و عوامفریبی است، انتخاب 6 عضو شورای نگهبان توسط "رهبر!" و 6 عضو دیگر توسط رئیس قوه قضائیه که خود مستقیما توسط همان "رهبر!" انتخاب میشود. منتجه این "جمله بازی" اینکه تمامی اعضای شورای مزبور توسط "یک تن!" که مزورانه خود را " رهبر " نامیده است، تعیین میگردند، و این 12 تن منصوب همان "یک تن"، صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری را تعیین و نتایج انتخابات فرمایشی را تایید مینمایند. در یک کلام، (دیروز خمینی) امروز خامنه ای، مستقیما تعیین میکنند چه کسانی کاندید باشند، چه افرادی حذف گردند (و در امتداد این "خدا قدرتی!") نام کدامین کاندید بعنوان رئیس جمهور منتخب! اعلام گردد.
مجموعه این پیشبینی ها که با هدف کنترل کامل سیر انتخابات انجام گرفته اند، اما نتوانستند سمت و سوی انتخابات اخیر را مطابق میل و خواسته ولی فقیه و پیروانش پیش برند. رقابتها و افشاگریهای جناح "اصلاح طلب" در تقابل با جناح "حاکم" بتدریج بخشی از واقعیتهای پوشانده شده، حقایق کتمان گردیده و جنایات پنهان شده را، علیرغم خواست و تمایل هر دو طرف، برملا نمودند. هرم رویدادها، اندک اندک بگونه ای دیگر چیده شد. مثلث موسوی، کروبی، خاتمی بعنوان نماد و معرف "جبهه مشارکت"، "مجاهدین انقلاب اسلامی" و "حزب اعتماد ملی" و نیز رفسنجانی با حضوری شبح گونه، مصافی را در مقابله با جناح حاکم بسرکردگی خامنه ای، آغاز نمود که در موجودیت سی و یکساله نطام ولایت فقیه سابقه نداشت.
دو کاندیدای معرفی شده اصلاح طلبان، با شعار "تغییر" که عمدتا جنبه شکلی - روبنائی - نهادی و نه محتوائی - ساختاری، داشت، برنامه خود راارائه دادند. رئوس کلی بخش اجتماعی - اقتصادی هر کدام از آنها چنین است:
میرحسین موسوی (منبع: سایت کلمه):
مبارزه با گرانی و تورم، مبارزه با بیکاری، پرداختن به مشکل حاشیه نشینی، بالابردن امنیت اجتماعی، کاهش مشکلات مربوط به مداوا و سلامتی مردم، ایجاد بانک مرکزی مستقل، ایجاد امید در آحاد جامعه،ایجاد ایرانی پیشرفته همراه با عدالت اجتماعی، استفاده از ثروت ملی در جهت خوشبختی و خوشکامی مردم، کاهش شکافهای اجتماعی، حمایت از حقوق عمومی افراد، تبعیت دولت از قانون، جلوگیری از تصمیمات فردی
مهدی کروبی (منبع: منشور انتخاباتی و برنامه انتخاباتی مهدی کروبی):
اصل آزادی بیان، آزادیهای رسانه های خصوصی از جمله رادیو و تلویزیون، حق تشکیل انجمن و اتحادیه های کارگری، تلاش برای رفع تبعیضات زبانی، قومی و مذهبی، جلوگیری از تبعیضات جنسی و گسترش حضور زنان در فرایند تصمیم سازی و مدیریت، محدود کردن اعدامهایی که بر خلاف تعهدات جمهوری اسلامی و شرع مقدس باشد، تاسیس نهاد اجرائی حقوق بشر، تشکیل دولت خردگرا و قانونمند، حمایت از بخش خصوصی، اصلاح نظام بانکی، بازسازی سازمان مدیریت اقتصادی، خروج ثروت نفت از بودجه دولت.
جناح اصلاح طلب در عین حال بااین گفته مهدی کروبی که: « اسلامیت نظام با وجود ادعاهای مدعیان دروغین دفاع از آن در معرض خطر جدی است.» اشتراک نظر داشت و هر دو کاندید این جناح برنامه خود را در چارچوب مشترک زیر ارائه دادند: "حفظ نظام جمهوری اسلامی"، "اعتقاد به ولایت فقیه"، " تقبل و رعایت قانون اساسی". بعبارت دیگر، تغییر "آری" اما با وفاداری به پایه های اساسی نظام!
هر چند، با وجود این "فصل مشترک" نیز "ولی فقیه"، انتخاب این یا آن کاندید جناح "اصلاح طلب" را در جهت منافع خود نمیدید. او و همراهانش بخوبی میدانستند، کوچکترین گشایش در فضای سیاسی کشور بمفهوم خود کشی "نظام" خواهد بود. وقایع بعدی نشان دادند که این محاسبه اساسا اشتباه نمیبود.
حضور وسیع اقشار مردمی در انتخابات، انگیزه ها و اهداف
تاثیرات برنامه پیشنهادی کاندیداهای "اصلاح طلب"، میتینگهای انتخاباتی و مناظرات تلویزیونی آنان با جناح رقیب، در اقشار مردمی، بسیار فراتر از محاسبات جناح حاکم و حتی معماران جریان " اصلاح طلب" می بود. بخش عظیمی از مخالفین داخلی، دانشجویان، روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان، توده های مردمی و نیز اقشار ناراضی و سرخورده درون رژیم که برداشت و انتظار کاملا نوینی از نتایج این انتخابات داشتند، در فضای سیاسی پیش آمده با شرکت انبوه در انتخابات، فرصت جدیدی در ابراز نارضایتی و مخالفت خود با سیاستهای تحمیلی "ولی فقیه" که سالیان سال در درون خود انباشته کرده بودند، بدست آوردند.
از سوی دیگر سیاستهای بغایت ارتجاعی احمدی نژاد، پس مانده اقتصاد کشور را بنابودی کشانده و با بر افروختن جنجالهای گونه گون حول برنامه هسته ای، کشور را در مقابل خطرات جدیدی قرار داد بود. ثروتهای ناشی از درآمدهای نفتی عمدتا یا به بودجه نظامی امنیتی، تخصیص مییافت، یا برای حفظ و گسترش فعالیتهای تروریستی ولی فقیه، دو دستی تقدیم نیروهای مرتجع و بغایت مشکوک در لبنان، فلسطین و عراق، میگردید. و این در حالی که مردم میهن از کمترین حقوق اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی محروم بوده و هرگونه فریاد نارضایتی و صدای اعتراض آنها، در نطفه خفه می گردید.
تاثیر این تابلوی سیاه و فلاکتبار و در نمودی بالاتر تاثیرات سیاستهای سرکوبگرانه نظام از نخسین روزهای موجودیت خود و نیز "وعده های انتخاباتی" کاندیداهای جناح اصلاح طلب که روزها و روزگاران "امیدوار"! کننده تری نوید میدادند را میتوان عوامل اصلی و انگیزه ساز در شرکت قابل توجه اقشار مختلف مردم، علیرغم تجربه نا موفق و شکست خورده دوران خاتمی، در انتخابات و حمایت از کاندیداهای اصلاح طلبان، دانست. با این مشارکت، تودهای مردمی از یک طرف اصلاح طلبان را به چالش کشاندند، تا صحت و صداقت گفتار و وعدهای انتخاباتی آنان را در عمل به تجربه نشینند و از سوی دیگر مخالفت و نارضایتی بنیادین خود با سیاستهای ولی فقیه را به نمایش گذارند.
واکنش ولی فقیه!
از آمار و ارقام شرکت کنندگان در این انتخابات، نتایج اولیه آن مبنی بر پیروزی میر حسین موسوی و نیز آنچه بنام "کودتای"انتخاباتی معروف گردید و نهایتا "انتصاب" احمدی نژاد از سوی "ولی فقیه به عنوان رئیس دولت دهم، همگان بخوبی اطلاع دارند و نیازی به ذکر مجدد نیست، اما آنچه قابل تامل است همانا هراس و وحشت "دستگاه ولی فقیه" از گستردگی و عمق خشم مردم و عزم جزم آنان در دفاع از حرمت "رای"شان میبود. هراسی که خامنه ای را وادار نمود، ناشیانه و دستپاچه! در 23 خرداد یعنی فردای انتخابات، طی پیامی "انتخاب!" احمدی نژاد را به او تبریک گوید، این در حالی بود که هنوز حتی شمارش آرا به پایان نرسیده بود!
فرم و محتوای این موضع گیری، تکلیف همه را مشخص نمود، نه بر اصلاح طلبان و نه بر گروههای عظیم مردمی، شکی در تقلب عظیم انتخاباتی و کودتائی بودن نتایج اعلام شده باقی نماند، گرچه اعضای "ستاد بحران"!، " اتاق کودتا"! یا " گروه سایه"! که به رهبری "ولی فقیه" معماران این تقلب و طراحان این "کودتا" بودند را گزینشی جز انکار این واقعیات آشکار باقی نماند. هر چند اعتراف به آنها نیز چاره ای از آنان حل نمی کرد. ولی فقیه و نظامش در ورودیه بن بستی قرار گرفتند که راه عقب نشینی نیز بر آن متصور نبود.
صف کشیها، مرزبندیها، خندق ها
دو صحنه "جدال" با فصول مشترکی چند آغاز گردیدند:
صحنه اول: "رقابت" اصلاح طلبان با جناح حاکم تبدیل به "جنگی" گردید که بسرعت ابعاد عمیقی یافت. در فردای انتخابات، ستاد موسوی از سوی سپاه پاسداران مورد حمله قرار گرفت و سپس برخی از سران "جبهه مشارکت ملی"، "مجاهدین انقلاب اسلامی" و "حزب اعتماد ملی" دستگیر و روانه زندان اوین گردیدند (... تاریخ تکرار میشود!...). خامنه ای از کاندیداها خواست تا در نشستی با خود او شرکت کنند. موسوی و کروبی این دعوت را نپذیرفتند.جلسه ای که ظاهرا برای " یافتن راه حلی!" برنامه ریزی شده بود، در نهایت تنها با حضور فعالین و مسئولین ستادها تشکیل گردید.
در این نشست خامنه ای جمعبندی خود را چنین ارائه میدهد: «... امکان تقلب نیم در صد هم وجود ندارد. شما بدانید صد در صد من ابطال را رد می کنم، ابطال یعنی زدن توی دهن مردم. مسئله مرجع هم، اینجا مرجع قانونی وجود دارد، چه معنی دارد کمیته و مرجع دیگری تعیین کنیم. اگر لازم شد صندوقهائی را بازشماری کنند اما "من مطمئن هستم" که نتایج عوض نخواهد شد...»
خامنه ای متعاقبا در پیامی به موسوی و کروبی از آنها خواست تا « حساب خود را از آشوبگران و توطئه های خارجی! جدا کنند». در مقابل، موسوی و کروبی بهمراه تشکلات حامی خود، جبهه مشارکت، مجمع روحانیون مبارز، مجاهدین انقلاب نتایج انتخابات را معماری شده دانسته و خواهان ابطال آن گردیدند و اعلام نمودند که احمدی نژاد را به عنوان "رئیس جمهور" به رسمیت نخواهند شناخت.
پاسخ رقیب دیروز و "دشمن" امروز در تقابل این موضعگیریها، تشدید شکنجه های جسمی و روانی دستگیر شدگان که عمدتا از مسئولان پیشین نظام بودند، میبود. امری که تعجب برخی از عناصر و نمایندگان جناح حاکم را نیز برانگیخت. هدف از این فشارها، بانجام رساندن "پروژهای" از پیش تعیین شده دستگاههای امنیتی بود تا با شکستن، به اعتراف کشاندن و آنگاه تخریب نمودن این افراد، جنبش نوین را در نطفه خفه نمایند. اما، ولی مزوران و پاسداران سرکوبگرش غافل از آن بودند که پروژه پروسه سرنگونی "نظام" خود آنها، در فضائی دیگر و در جائی دیگر، یعنی در خیابانها و توسط همان مردمی که تا دیروز او را ضامن "ماندگاری" خود میدانست، در حال اجراست.
صحنه دوم: اقشار مختلف مردم در اتحادی تاریخی، فرا گروهی و فرا ایدئولوژیک، با مشت و زبان مشترک به جدالی تاریخی با "نظام ولایت فقیه" برخاستند. تظاهرات و اعتراضات خیابانی آغاز و بتدریج شکل سازمان یافته تری بخود گرفتند. ولی فقیه که هنوز هراس قیام دانشجویان در سال 78 را در تن داشت، مذبوحانه دستور حمله به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران را صادر نمود. در شامگاه یکشنبه 24 خرداد، کوی دانشگاه با هجومی مغول وار به تلی ویرانه بیش شبیه نبود.
اعتراض گسترده و مسالمت آمیز مردم در روز دوشنبه 25 خرداد و حضور میلیونی آنها در خیابانها، با شلیک مستقیم مزدوران سپاه به خون کشیده شد. عوامل گارد ویژه، سپاهیان جیره خوار، لباس شخصی ها و چماقداران مزدور بسیج هر آنچه از شقاوت و بیرحمی آموخته بودند در خیابانها به نمایش گذاردند. این جنایتهای بی سابقه ضعف و زبونی و سردرگمی ولی فقیه و همپالگیهایش در برخورد با خیزش ناگهانی مردم را گواه میدادند.
آقای منتظری، در پیام معنی داری که در 26 خرداد منتشر شد، چنین گفت: « ... تسلیم مردم شوید (وگرنه) مشروعیت نظام و منتخب آن زیر سئوال خواهد رفت. »
اینک خطوط و مرزها ترسیم مشخصی یافته بودند. در یکسو وسیعترین اقشار مردم و در سوی دیگر ولی فقیه و حامیان نظامی - سیاسی اش که تنها راه نجات منافعشان را در سرکوب گسترده مردم بپاخاسته می دیدند. در این راستا، سخنرانی خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد را می توان نقطه عطف رویدادهای پس از انتخابات و پاسخ نهائی "نظام ولایت فقیه" به مجموعه اعتراضات مردمی دانست. او در این سخنرانی که عملا حکم سرکوب جنبش مردمی را صادر نمود، چنین گفت:
« ... دشمنان اسلام و ایران تلاش میکنند با ایجاد شک و تردید در باره انتخابات، این اعتماد ملی را متزلزل کنند و با کاهش مشارکت مردم، مشروعیت نظام را زیر سئوال ببرند... اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، خواسته یا نا خواسته، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرجها خواهند بود....برخیها بدانند که با حرکات خیابانی نمیتوان اهرم فشار بر ضد نظام بوجود آورد و مسئولان را وادار کرد تحت عنوان مصلحت زیر بار خواسته های آنان بروند، این گونه تصورات و محاسبه ها اشتباه است و اگر این تصورات غلط، عواقبی هم پیدا کند، مستقیما متوجه فرماندهان پشت صحنه خواهد بود....»
خامنه ای با وقاهتی که تنها در خود او و امثالش میتوان سراغ یافت، ضمن صدور فرمان کشتار مردم بی دفاع، مسئولیت آنرا نیزبه اجانب و "فرماندهان پشت صحنه" متوجه میسازد! او ساده لوحانه میپنداشت با حربه "سرکوب گسترده" خواهد توانست، همچون قبل، "ترس" را بر جامعه حاکم کرده، جنبش نوین را برافکنده و رقبای سیاسی را از میدان بدر برد. این تحلیل و آن سخنرانی را میتوان بزرگترین اشتباه استراتژیک خامنه ای و مشاورینش محسوب نمود.
حماسه 30 خرداد
مردم غیور و مصمم، در فردای نماز جمعه 29 خرداد، با حضور جسورانه و گسترده در خیابانها، پاسخی قاطع به خط و نشان کشیدنهای خامنه ای داده و نشان دادند که دیگر "رسمیتی" برای "ولی فقیه"، دایره باطله او و تهدید های سران جنایت پیشه سپاه پاسداران، قائل نیستند. سخن از 30 خرداد 88 است. سیل میلیونی جمعیت از میدان امام حسین تا میدان آزادی جاری گشته و همگان را غرق شگفتی نموده است، در مقابل، نیروهای سرکوبگر با تمام قدرت و تجهیزات آماده میباشند. آنان به قصد کشتار آمده اند. مگر نه اینکه فرمانده سپاه پاسداران اعلام کرده بود: «با "قاطعیت" با معترضین برخورد خواهد شد.» !
جوانانی که تا قبل از انتخابات، عمدتا کوچکترین تجربه در مصاف با نیروهای سپاه و گارد ویژه و بسیج ضد خلقی نداشتند، طی اعتراضات روزهای پیشین تجارب و پختگی شگرف آوری در مقابله با نیروهای سرکوبگر بدست آورده بودند، که با نیرومندی و شهامتی قابل تحسین، در سی خرداد به نمایش گذاردند. شقاوت و بیرحمی نیروهای سرکوبگر تحت فرماندهی سپاه ضد خلقی و تحت فرمان "ولی فقیه" در این روز، قابل وصف و تشریح نمی باشند. تعداد وسیع دستگیریها، زخمیهای بی شمار و شهدای شناخته یا گمنام این قیام بزرگ، نشان بارز این جنایات و قصد و تصمیم از پیش تعیین شده مزدوران در سرکوب جنبش مردمی است.
یکی از ماموران آزاده آتش نشانی تهران می گوید: « ... روز پیش (29 خرداد) از ما خواسته بودند تا شنبه شب برای پاکسازی مسیر میدان انقلاب تا میدان آزادی در این قسمت مستقر شویم، ما وقتی رفتیم همه جا پر از خون بود، تعداد زیادی جسد در کف خیابان و در جویها افتاده بودند، برخی هنوز جان داشتند، سپاهیها آنجا بودند و کارهای ما را زیر نظر داشتند، در پاکسازی این مسیر نزدیک به 125 جسد را در کامیونها قرار دادیم که با خود بردند....» حال بگذار باز از امت اسلام سخن گویند و از رای ملت!
در این روز "ندا آقا سلطان" در حوالی خیابان کارگر با گلوله یک بسیجی مزدور به شهادت رسید. تصاویر آخرین لحظات زندگی و نیز شهادت این مبارز جوان آزادی در تمامی رسانه های خبری و تلویزیونهای سراسر جهان پخش گردیدند. "ندا" بعنوان "سمبل" رشادت، شجاعت و نیز مظلومیت ملتی بی دفاع که با دستان خالی در برابر بزرگترین و شقی ترین دیکتاتوری قرن، قدبرافراشته است، معرفی گردید.
شعارهایی که تا دیروز عمدتا حول و حوش موضوع انتخابات و احمدی نژاد دور میزدند، در چرخشی کیفی، اینک قلب نظام را هدف قرار داده بودند: مرگ بر دیکتاتور، خامنه ای قاتله – ولایتش باطله، از جمله شعارهای مردم در این روز تاریخی بودند.
حضور گسترده و محکم اقشار مردمی در اعتراضات و مقاومتهای بعدی، چون تظاهرات 3 تیر - میدان بهارستان، 7 تیر – مسجد قبا، 18 تیر – سالروز حمله به کوی دانشگاه، 26 تیر – مراسم نماز جمعه، 30 تیر – میدان رضائیها (7 تیر)، 8 مرداد – چهلمین روز شهادت ندا، 14 مرداد – در اعتراض به مراسم تحلیف! ا.ن، 15 مرداد – چهلمین روز شهادت "کیانوش آسا"، 29 مرداد چهلمین روز شهادت "سهراب اعرابی" یکی دیگر از سمبلهای شهدای جنبش، هرگونه امیدی درفروکش کردن جنبش نوین مردمی را از ولی فقیه و باقیمانده پیروانش گرفت.هریک از این تظاهرات و گردهمائی ها، همچون پیش، با سرکوب وحشیانه مزدوران همراه بود. باز هم ضرب و شتم، باز هم دستگیری و باز هم جنایت.
جنایات قرون وسطائی در زندانها
اما آنچه بر دستگیر شدگان گذشت، برگ دیگری از جنایات دستگاه ولی فقیه را بنمایش میگذارد. شکنجه گاهها و شکنجه گران در اثبات تبعیت و جان نثاری به ولی فقیه، گوی سبقت از یکدیگر میربودند. شکنجه های جسمی و روحی به وحشیانه ترین اشکال، روز و شب بر زنان و مردان اسیر و بی دفاع اعمال میگشتند. گوئیا اوین و بندهای مخوف آن، گوهر دشت و "سگ دونی" آن، عطش جنایت این اراذل را سیراب نمیکرد که "کهریزک" را نیز گشودند.
در این "اردوگاه مرگ" دستگیر شدگان جنبش نوین مردمی، تا حد مرگ تحت شدیدترین شکنجه های قرون وسطائی قرار گرفتند. مرگ اکثر شهدا با طرح مشخص و تصمیم قبلی صورت میگرفت. دژخیمان این شکنجه گاه که حکم کشتن افراد را داشتند، قربانیان خود را انتخاب و در زیر شکنجه به شهادت میرساندند. محمد کامرانی و محسن روح الامینی، از جمله شهدای این شکنجه گاه می باشند. شهادت محسن روح الامینی، فرزند عبدالحسین روح الامینی از مسئولان و نزدیکان نظام! از سناریوی کثیفی که در این دهشتکده جریان داشت، پرده برداشت و ولی فقیه را ناچار به تعطیلی این شکنجه گاه، بدلیل "عدم وجود نرمهای جاری و بهداشتی!" نمود.
عیاشانی چون رادان، مرتضوی، عراقی، جعفری، طائب، حسینیان و.... را همچون سگان هار، رها کردند تا با ارعاب، شکنجه، تجاوز و در نهایت کشتن زنان و مردان بیدفاع و بیگناه، حاکمیت پلید خود را بهر بهائی حفظ نمایند. طائب، آخوند عیاش و تبهکار و فرمانده بسیج ضد مردمی، که اینک بپاس خدمات خالصانه به رهبر منحرفش، ارتقا مقام یافته و به ریاست سازمان اطلاعات سپاه پاسداران منصوب گردیده است، بهمراه چند عیاش دیگر، شهید مظلوم ترانه موسوی را مورد سبوعانه ترین تجاوز جنسی قرار داده و آنگاه برای پوشاندن جنایت خود، پیکر پاکش را سوزانده و در بیابانهای اطراف کرج رها ساختند.
استمرار بی وقفه جنبش مردمی علیرغم توحش رژیم
پخش اخبار و گزارشات این جنایات غیر قابل تصور، آنچنان کینه و نفرتی در میان اقشار مختلف مردمی و حتی باقیمانده طرفداران "نظام" دامن زد و چنان شوکی در جامعه ایجاد نمود که شکی بر جدائی این پیکره عظیم از " نظام ولایت فقیه" باقی نگذارد.
فرارسیدن روزهای 27 شهریور "روز قدس" و سپس 13 آبان، آزمایشی بزرگ و روزهای تعیین کننده ای برای دستگاه ولایت فقیه، میبود. لابد سئوالاتی این چنین از خود میکردند: آیا پس از اینهمه ترس و لرز که بجان مردم انداختیم، جوانانشان را دستگیر و روانه شکنجه گاه نمودیم، جان بسیاری از آنان را در همین شکنجه گاهها گرفتیم، زنان و جوانان را مورد تجاوزات غیر انسانی قرار دادیم، با "شکنجه های سفید" از برخی "اصلاح طلبان" اعتراف گرفته و با آب و تاب از صدا و سیمایمان نیز پخش کردیم. سران سپاه و بسیجمان نیز که حسب الامر با مصاحبه ها و انتشار بیانیه های شداد و غلاظ، ملت را تهدید کرده اند در صورت حضور در خیابانها و "سر دادن شعارهای ضد حکومتی" برخورد قاطع با آنان خواهند کرد. با این اوصاف، قاعدتا نمیبایست کسی را جرات نفس کشیدن باقی مانده باشد، لابد دیگر همشان ترسیده اند. حساب کار خویش کرده و دنبال درس و مشق و کار و کاسبی اشان خواهند رفت و خیال ما نیز از اینکه "اسلام عزیز" و "حاکمیت عزیزترمان" را از این توطئه! نجات داده ایم، راحت خواهد شد و خواهیم توانست حکومت خود را لااقل تا ظهور امام زمان! ادامه دهیم.
اما پاسخ مردم به خواب و خیالات ولی فقیه، بگونه ای دیگر بود. حضور گسترده و شجاعانه توده های مردم در روز قدس و 13 آبان، چون خنجری بر قلب دستگاه ولی فقیه فرورفتند. این در حالی بود که از فردای 22 خرداد، این دستگاه شیطانی از هیچ جنایتی در قبال جنبش نوین مردم ایران کوتاهی ننموده بود، تمامی حربه های ضد مردمی را برای خاموش کردن فریاد بحق توده ها، بکار گرفته و با مجموعه تجارب 30 ساله ظلم و جنایت خویش به میدان آمده بود. مگر فرمانده سپاه در کمال درماندگی نگفت : « از آنجا که کل نظام مورد حمله قرار گرفته بود و طرح براندازی مطرح بود، سپاه با تمام قدرت وارد عمل گردید»! با این احوال، گستردگی تظاهرات روز قدس و 13 آبان نشان دادند که جنایات فوق خللی در اراده مردم و عزم جزم آنان برای پیمودن "راه" تا به "پایان" ، ایجاد نکرده اند.
اهداف جنبش نوین
با گذشت هفته ها و ماهها و با گسترش تصاعدی اعتراضات مردمی، اهداف و خواستهای اساسی و بعید جنبش نیز بتدریج مشخصتر گردیدند. دیگر مسئله انتخابات و دزدیده شدن رایها، و یا "ریاست جمهوری احمدی نژاد" مطرح نبودند. شعار هایی چون: " مرگ بر دیکتاتور" - " مرگ بر خامنه ای" - "خامنه ای حیا کن، کشورمو رها کن" - "خامنه ای قاتله، ولایتش باطله" بیانگر تغییر "بنیادین" در جهتگیری جنبش و خواستهای مردمی می باشند.
این واقعیت را سرکوبگران، خود نیز تایید میکنند :« شعارهای روز قدس براندازی نظام بود. فیروز ابادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح!» فیروز آبادی که خود از عناصر تعیین کننده در برنامه ریزی و انجام جنایات پس از انتخابات می باشد، اشتباه نمی کند. او گرچه دیر، اما پیام مردم را دریافته است. خلع احمدی نژاد و یا کنار گذاری خامنه ای و گماردن مهرهای جدید، پاسخ خواستهای مردمی نمیباشند. کنار گذاردن "ولی فقیه" بدون کنار گذاردن "ولایت فقیه" مشکل اساسی میهن را حل نخواهد کرد.
جنبش نوین مردم ایران در اتحاد تاریخی اقشار مختلف، بر آنست تا دستگاه سی و یکساله جور، ستم، جنایت و فساد رژیم ولایت فقیه را در هم نوردد و بر ویرانه های آن، نظامی مردم سالار و دمکراتیک، دور از "تزویر نعلین، زور چکمه و زر چپاول" برپا سازد. سیر تحولات نشان خواهد داد که دوران حاکمیت دشمنان قسم خورده مال، جان، ناموس، عزت و شرف مردم ایران زمین بپایان رسیده است.
نوبت سخن با تاریخ
ندا آقا سلطان، بهنگام شهادت 27 سال داشت، سهراب اعرابی 19 سال، ترانه موسوی 25 سال، محسن روح الامینی 25 سال و ... آنان بهنگام بنیانگذاری جمهوری ولایت فقیه، هنوز چشم بر جهان نگشوده بودند! این شهدا بسان بسیاری از جوانانی که امروز در خیابانهای ایران، فردای میهن را به طرح نشسته اند، گرچه تجربه عینی در چگونگی شکل گیری این رژیم و عملکرد او بخصوص در دهه 60 نداشتند، اما اختلاف تقویمی سالهای 60 با امروز، به گواه تاریخ، نمی تواند مانع آگاهی نسل جدید از جنایات پیشین رژیم گردد. حرکت امروز مردم ،بلاشک، پدیده ای مجزا از این"گذشته" و نوزادی نارس که "بناگاه" شش ماه پیش تولد یافته و بگونه ای "غیرطبیعی" و با رشدی "غیرطبیعی تر" به جایگاه امروز رسیده باشد، نیست.
جویبار مقاومتی که از اوایل سال 59 در مقابله با سیاستهای مردم شکن دستگاه ولایت فقیه آغاز گردید، و سپس در دهه 60، خون پاک هزاران زن و مرد دلیر مجاهد خلق، فدائی و آزادیخواهان پیشگام را در بر گرفت و به رودخانه ای خروشان تبدیل گردید و از آن پس سالی پس از سال دیگر بر قدرت و غرش آن افزوده گشت، امروز، به اقیانوسی بدل گشته است.
با بقدرت نشستن "خمینی"، پدران و مادران، عموها و دائی های شهدای جنبش امروز، مردان و زنانی که با تیز هوشی و هشیاری، آغاز مهیبترین دیکتاتوری میهنمان را پیش بینی کرده بودند، به قیام برخاستند. دستگیری های گسترده، شکنجه های وحشیانه، تجاوز، اعتراف گیریها، شوهای تلویزیونی باصطلاح "توابین" و آنگاه اعدامهای گسترده وروزانه، اجر و پاداشی بود که نسیب این فرزندان راستین میهن، گردید. آیا براستی میتوان لحظه ای متصور بود که مردم این مرز و بوم، فرزندان خود را فراموش کرده باشند!
پایه های جنبش امروز، آنروز که، در مقابل دانشگاه، "حزب الله دیوانه امام" اولین شعله های کتاب سوزانیش را برافروخت، در آن لحظه که اولین چماق را بر فرق پیشگام بت شکن، فرود آمد، بنا نهاده شد و بموازات آن پروسه سقوط "سلطه مطلقه" نیز آغاز گردید. آتشی را که بانیان دستگاه ولایت فقیه، از فردای قدرت گیریشان برافروختند، امروز در حال فروافکندن باقیمانده ستونهای قدرتشان می باشد. بذر اعتراضی که آگاهترین و آزادترین فرزندان این ملک، کاشتند، امروز به ثمر نشسته است و نوید بخش آینده درخشان ایران زمین گردیده است.