ابلاغ
سایت کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی

WWW.KANOONEBLAGH.ORG

.
آزادي، در دامن اسارت مي زايد، در زنجير رشد مي كند، از ستم تغذيه مي كند، با غصب بيدار مي شود. . . هان، اين سرنوشت آزادي است!
در حاشیه سفر و سخنان "قم"

«ولی فقیه در جامهء وحشت و هراس»

جنبش نوین ملی ایران راه خود را تا سرنگونی رژیم ولایت فقیه و جایگزینی آن با "جمهوری ایران" ادامه خواهد داد.
در این مسیر اندیشه شریعتی بعنوان "تنها" آلترناتیو اسلام ارتجاعی نقش آگاهی بخش خود راهمچنان ایفاء خواهد نمود…
ادامه مطلب »

شروط و مبانی سرنگونی رژیم ولایت فقیه

فرهاد اسلامی
بدون شک میهن و مردم ایران در حال گذار از حساسترین و تعیین کننده ترین مقطع تاریخ خود می باشند. گرچه مبارزه و تلاش برای استقلال، عدالت و آزادی همواره اصلی ترین خطوط حرکت سیاسی - اجتماعی نیروهای آزادیخواه و پیشگامان جنبشهای مردمی در مقاطع مختلف تاریخی میهنمان بوده اند، اما توده های مردمی و نیروهای پیشگام، امروزه در مقابل استبداد مذهبی بمثابه سخترین و بی رحمترین نوع دیکتاتوری قرار گرفته اند و همین خصیصه اهمیت ویژه ای به مقطع فعلی و جنبش نوین مردمی می بخشد.

باید اذعان داشت که آغاز حرکت توده ای در خرداد 1388 و ابعاد عظیم آن کلیه نیروهای حاظر در صحنه سیاسی، اعم از رژیم، نیروهای میانی و اصلاح طلب و نیز جریانهای معتقد به براندازی را غافل گیر نمود.

در مورد رژیم: دستگاه ولی فقیه در استیصال از کنترل اوضاع به تصمیمات جنون آمیزی دست یازید که کشتار بی امان مردم در خیابانها، دستگیرهای گسترده، شکنجه های حشیانه و جنایاتی چون کهریزک بخشی از آنها می باشند.
احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی رژیم در سخنان اخیر خود در خرداد ماه به خوبی به این واقعیت اعتراف می کند: « كار ما دادن اطلاعات به مراجع بالادستي بود كه در مرحله قبل از انتخابات به خوبي انجام داديم. ما اين كار را كرديم و از قبل هم بسيج شده بوديم. اگر اين تمهيدات نبود آسيبهاي اين حركت بسيار بيشتر از اين بود كه اتفاق افتاد. در واقع يك نوع آمادگي ضمني وجود داشت، اما كسي نميتوانست عمق مسئله را پيشبيني كند. خود اين جريان هم نمي‏توانست اين را پيشبيني كند. ما هم وسعت اين جريان را نميدانستيم. فكر ميكرديم التهاباتي هست، ولي تصور نميشد مسئله تا اين حد عميق باشد. »

در مورد اصلاح طلبان: حضور میلیونی مردم در تظاهرات 25 خرداد و سپس 30 خرداد در تهران، شهدائی که در اوج صداقت و ایثار برای کسب "آزادی و مرگ استبداد" بر خاک افتادند و شعارهائی که بسرعت رادیکال گردیدند، معضل بزرگی برای نیروهای خواهان "تغییر از درون" ایجاد نمودند. مثلث موسوی – کروبی – خاتمی که اساسا خواسته ای جز "احترام و رعایت قانون اساسی" نداشته اند و قرار بود در چارچوب همین نظام بر پست ریاست جمهوری تکیه زنند، بناگاه با "آمادگی" مردم برای سرنگونی نظام مواجه گشتند. خود نیز اذعان نمودند که در هدایت حرکتهای مردمی نقشی ندارند. میر حسین موسوی در بخشی از بیانیه شماره 17 خود در این باره چنین می نویسد: « برای مراسم عاشورای حسینی علیرغم درخواستهای فراوان، نه جناب حجت الاسلام و المسلمین کروبی اطلاعیه دادند و نه حجت الاسلام و المسلمین خاتمی اطلاعیه صادر کردند و نه بنده و دوستانم. با این وصف یک بار دیگر مردمی خداجوی به صحنه آمدند و نشان دادند که شبکه های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به صورت خود جوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعیه و بیانیه نمی مانند. »

در مورد اپوزیسیون برانداز: این نیروهای بر اساس مشی و مرام دیرینه، در چارچوب تحلیلی اصولی، مشوق و مبلغ تحریم انتخابات بودند. اما در غیاب ارتباط ارگانیک با متن مردم و بی خبری از وضعیت روانی حاکم بر جامعه، اپوزیسیون انقلابی تحلیل واقعبینانه ای از استقبال مردمی از انتخابات دوره دهم ارائه نداد. با آغاز رای گیری و پخش رویدادهائی که در داخل کشور در حال شکل گیری بودند، بتدریج و به آرامی مطالب مربوط به تحریم انتخابات از سایتهای این نیروها حذف گردیدند. همگی – گرچه دیر – اما بخوبی دریافته بودند که "رویداد عظیمی" در شرف تولد است. گرچه اشراف چندانی بر آن رویداد وجود نداشت. این رویداد بزرگ آغاز "جنبش نوین مردمی" می بود که بسرعت بزرگترین شهرهای میهن را فراگرفت. می توان بر این باور تاکید نمود که هیچیک ار نیروهای اپوریسیون انقلابی نه تنها پیش بینی مسائل پس از انتخابات را نکرده بودند بلکه از آغاز و ادامه جنبش مردمی با "ناباوری" استقبال نمودند.

در این نوشتار هدف بررسی "چگونگی های" سرنگونی رژیم می باشد پس طبیعی است که روی سخن عمدتا با اپوزیسیون انقلابی و نیروهای متعهد معتقد بسرنگونی تمامیت دستگاه ولایت فقیه، باشد .
در آغاز این سئوالات اساسی مطرح گردند: اپوزیسیون انقلابی در چارچوب جنبش نوین مردمی چه می کند؟ چه نقشی ایفا می نماید؟ آیا توانسته است از بزرگترین فرصت بدست آمده، یعنی اعلام آمادگی "ملی" برای سرنگونی استبداد حاکم، بهره برده و گامهایی کیفی در آن جهت بردارد؟
پاسخ به این سئوالات با توجه به گردش سریع اخبار و اطلاعات چندان دشوار نمی باشد. نیروهای تشکیل دهنده اپوزیسیون انقلابی بخوبی می دانند که در شرایط فعلی جامعه – لااقل تا به امروز – نتوانسته اند نقش تعیین کننده ای در پیشبرد جنبش نوین و پاسخ به نارسائیهای آن ایفاء نمایند. این در حالی است که مقاومت جریانات آزادیخواه که امروز در مجموع "جبهه" نیروهای برانداز را تشکیل می دهند، بیش از سی سال است که آغاز گشته و تا کنون نیز با تقدیم هزاران شهید ادامه یافته است!
اما آیا منطقی است که چنین مقاومتی نتواند در شرایط حاد و تعیین کننده امروز، بازیگر اصلی صحنه باشد؟ و نتواند هدایت توده های "جان بر کف" را بر عهده گیرد؟ و نتواند با تجربه سی ساله خود در مبارزه با حاکمیت جهل و ستم، با اتحاد عمل و در قالب جبهه ای مشترک با جنبش مردمی در داخل پیوند خورده و آخرین برگ حیات حاکمیت را ورق زند؟
تا کنون هیچیک از عناصر و جریانهای وابسته به "مجموعه نیروهای برانداز" پاسخی بدین سئوالات ارائه نکرده اند، وشاید پاسخ مشخص و قانع کننده ای هم برای ارائه نداشته باشند.
آنچه مسلم است اینکه زمان بسرعت پیش می رود، فرصتها اندک می باشند و فردا بسیار دیر خواهد بود. "فردا"ی اپوزیسیون انقلابی "امروز" رقم می خورد. اگر این نیروها "همین امروز" به نارسائیهای خود نپردازند، جنبش مردمی بار دیگر به غارت خواهد رفت و مسئول آن فاجعه "ما" خواهیم بود.

ریشه یابی کمبودها:
از آنجا که نوشتار حاضر سعی در پرهیز از "قضاوتهای ارزشی" داشته و تلاش دارد تا بر واقعیتهای عینی تکیه نماید، بنابراین از پرداختن به آنچه در سی سال گذشته از سوی نیروهای مقاومت انقلابی انجام شد – به درستی و یا به خطا – پرهیز نموده و عمدتا به آنچه "انجام نشد" می پردازد، که نارسائیهای "امروز" ریشه در کوتاهی های "دیروز" دارند.
با توجه به ویژگیهای خاص "دیکتاتوری مذهبی" طبعا مبارزه با آن نیز روش، مشی و راهکردهای خاص خود را طلب می نماید که برای کشف، تطبیق و بکارگیری آنها پیشاپیش میبایست شناخت وسیع و عمیقی به بافت رژیم مزبور و چگونگی شکل گیری و نیز قدر گیری آن کسب نمود و در واقع بدین سئوال که رژیم ولایت فقیه چیست و اصولی ترین راه مبارزه با آن کدام می باشد، پاسخ داد.
رژیم ولایت فقیه بمثابه رژیمی مذهبی، مجموعه روحانیونی را که در چارچوب اسلام فقاهتی تربیت شده اند و به تایید "مراجع فقهی" رسیده اند را بر ملت حاکم می گرداند و اصولا مقامات دولتی و سیاسی با تایید روحانیون "مرجع" یا به عبارت دیگر "دستگاه ولی فقیه" تعیین می گردند.
اثرات چنین حکومتی تنها استبداد نیست بلکه از آنجا که ولی فقیه و گماشتگان او خود را "جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می دانند" خود را حاکم بر روح و جسم و اندیشه مردم قلمداد میکنند. رابطه ارباب و رعیت، حاکمیت مطلق و تبعیت محض.
در جامعه ایران با بافت غلیظ مذهبی، بقدرت رسیدن رژیمی با مشخصاتی که بر شمردیم، نه تنها در ابتدا طرد نمی گردد بلکه می تواند "هدیه ای خداوندی" نیز تلقی گردد. علت العلل این پذیرش را می بایست در طبیعت رابطه ای که روحانیت – بخصوص در سالهای قبل از دهه 60 – با مردم برقرار نموده بود، جستجو نمود.
مهمترین ویژگی روحانیت خصلت "عوامفریبی" اوست. این واژه ی مرکب از "عوام" و "فریب" بخوبی بیانگر نحوه عملکرد اجتماعی این قشر و نیز شیوه تنظیم رابطه او با توده ها، میباشد. در بعد سیاسی، بخصوص با به قدرت رسیدن روحانیت در سال 57 همین شیوه عمل میکرده است. بنابراین در مبارزه با چنین رژیمی می بایست سلاح "فریب و تزویر" که همواره توده های نا آگاه را توسط آن قربانی اهداف خود می کرده است از دست او خارج نمود.
در مبارزات آزادیبخش با رژیمهای مستبد کلاسیک می توان با روشهای کلاسیک پیروز گردید ولی مبارزه با استبداد مذهبی و علی الخصوص مبارزه با رژیم حاکم بر ایران، استراتژی خاص خود را می طلبد.
اولین بند این استراتژی "مبارزه آگاهی بخش" برای رها نمودن توده ها از چنگال فریب روحانیت و جذب و سازماندهی آنها در جبهه پیشگام مترقی می باشد. بدین ترتیب "مبارزه آگاهی بخش" تضمین گر پیروزی "مبارزه آزادیبخش" می گردد. مبارزه با استبداد مذهبی روحانیت وتلاش در سرنگونی سیستم سیاسی ولایت فقیه نه با "گرفتن روحانیت از مردم" که با "گرفتن مردم را از روحانیت" امکان پذیر می باشد. در یک کلام، نیروی برانداز بدون حمایت مردمی، بدون همسوئی عملی با جنبش توده ها نخواهد توانست، علیرغم خواست خود، نقش موثری در صحنه نبرد اصلی توده ها با رژیم ولایت فقیه ایفاء نماید.
عملکرد های دیگر، چون فعالیت در صحنه بین المللی، برقراری روابط دیپلماتیک در جهت شناساندن جنبش و فعالیتهای اپوزیسیون انقلابی، هرچند سودمند و رهگشا می باشند اما در چارچوب استراتژی سرنگونی جنبه "شرطی" دارند. "مبنای" حرکت نیروی برانداز، سخن گفتن به "زبان مردم"، حرکت در کنار آنها و کسب پایگاه "ملموس" مردمی بالاخص در داخل کشور می باشد.
در این باب، شرط و مبنا قابل تلفیق نیستند و در عین حال بر اساس شرایط جبری جامعه یکی جای دیگری را نمی گیرد. درست است که جامعه خود قوانین جبری و خارج از دسترس انسانها دارد که بر اساس آنها تغییر پیدا می کند، امّا آن قوانین "جبری" زمانی در "تغییر" تحقق پیدا میکنند و تغییر دهنده هستند که انسانها – ما - بعنوان عاملی اختیاری و علتی خارج از تسلسل جبری، وارد این مسیر حرکت جبری و تغییر جبری تاریخ شوند.
باین ترتیب، "بها ندادن" و یا "کم بها دادن" به عنصر انسانی بمثابه نهاد اولیهء اجتماع - یعنی مجموعه ای که اپوزیسون انقلابی بدون آن تمی تواند حاکمیت ارتجاعی را سرنگون کند و بالتبع می بایست توان تغییر این مجموعه و همراه کردن آنرا با خود دارا باشد - می تواند تبعات جبران ناپذیری در روند پیشروی جنبش ایجاد نماید. تغییر یک جامعه میسر نیست مگر اینکه آنچه در درون آن است – انسانها – تغییر کند؛ اصل "مبنا" در مقوله تغییر.

مختصات کنونی جنبش:
جنبش نوین مردمی در عمر یکساله خود گرچه هنوز به بلوغ و پختگی لازم نرسیده است اما در این مدت کوتاه گامهای عظیمی برداشته است که خود بیانگر عمق و اصالت آن می باشد. در عین حال بازگوگر این واقعیت می باشد که ملت ایران تصمیم به تغییر بنیادین در ساختارهای سیاسی جامعه دارد ودر یک کلام خواهان سرنگونی رژیم ولایتی می باشد.
جنبش مردمی توانسته است با بهره گیری از تحاد تاریخی اقشار مختلف مردم نقاب تزویری را که دستگاه ولایت فقیه همواره بر چهره داشته است، بدرد. او را که همواره خود را جانشین خدا در زمین میدانسته است، رسوا سازد و به او ثابت نماید که توده ها «رعیت» او نیستند و باین ترتیب سلاح تاریخی نظام را از او بر گرفته و متلاشی سازد. شعارهایی چون « مرگ بر خامنه ای»، « مرگ بر ولایت فقیه» اینک به شعارهایی «ملی» تبدیل گردیده اند. در ایران امروز نگاه فراگیر به این نظام، نگاهی است مالامال از تنفر و خشم و آرزوی سرنگونی. در یک کلام، «ولایت فقیه» بعنوان یک دستگاه فکری که توان عمل در متن جامعه داشته باشد، فروپاشیده است.
در عین حال این جنبش موفق گردیده علیرغم فضای غلیظ سرکوب، فریاد خود را به اقصا نقاط دنیا برساند و با شیوه هائی ابداعی و نوین موجودیت خود را به جهانیان تحمیل نماید. حجم خشونتها و شدت بی سابقه جنایات اِعمال شده بر مردم، علاوه بر این که ماهیت نظام ولایت فقیهی را روشن میسازد و "عمق" تفکر بغایت ارتجاعی روحانیت را افشا می نماید بیانگر فقدان جدی پایگاه مردمی و اجتماعی حاکمیت است. اگر رژیم می توانست بیش از تعداد مخالفین خود را به خیابانها بیاورد تردیدی نیست که این کار را می کرد تا با نمایش قدرت تودهای، جنبش نوین مردمی را بر سر جای خویش بنشاند. طرحهایی مثل متهم کردن مخالفین به توهین به مقدسات که در بالاترین حد یعنی آتش زدن قرآن نیز رسید، نتوانست موجب بسیج اجتماعی توده وار و گسترده علیه جنبش مردمی شود. اوج تلاش رژیم را که به شکست مفتضحانه او انجام گردید، در 22 بهمن شاهد بودیم.
از سوی دیگر، تلاشی ایدئولوژیک و بالتبع بحران هویت، عدم پایگاه مردمی، وجود دیکتاتوری در بالاترین حد آن و نیز اوج گرفتن تضادهای درونی جناحهای مختلف حاکمیت، امکان حفظ مشروعیت برای حاکمیت ولی فقیه باقی نگذارده است.
با توجه به این دستاوردها، جنبش نوین مردمی علیرغم "تنهائی خود" و علیرغم سیاستهای "مماشات و سازش" تا کنون راه خود را استوار پیموده است و با تقدیم صدها شهید و هزاران زندانی برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه اعلام آمادگی نموده است.
"پارادوکسی" که در شرایط کنونی شاهد آن هستیم، "آمادگی" مردم برای براندازی و "عدم آمادگی" نیروهای برانداز در شرکت مستقیم در براندازی رژیم است. چرائی این "عدم آمادگی" در "نبود پژواک پیام نیروهای پیشگام در میان توده های مردم" جستجو می شود. تا زمانی که دعوت به خیزش این نیروها جایگاه مناسبی در میان "توده های بر پاخاسته" نیابد، امیدی به لبیک مردم به "پیام دعوت" نیروهای انقلابی معتقد به سرنگونی تمامیت رژیم ولایت فقیه، وجود نخواهد داشت.

چه باید کرد؟
نیروی انقلابی می بایست واقعیتها را بپذیرد در عین حال از گردن نهادن و تسلیم شدن بدانها پرهیز نماید و در جهت تغییر آنها تلاش نماید. این تغییر هنگامی میسر است که ضمن بها دادن به پیشرفتهای انجام شده، نتایج بدست آمده و تلاشهای صورت گرفته به پیشرفتهای "انجام نشده"، نتایج بدست "نیامده" و تلاشهای "صورت نگرفته" نیز، در کمال خلوص، بپردازد و راهکردهای جدی برای عبور از آنها بیابد.
شرایط فعلی جنبش حکم می کند که مجموعه نیروهای انقلابی و معتقد به براندازی رژیم ولایت فقیه، امروز – و نه فردا – به کمبودهای خویش بپردازند تا بتوانند حفره های ایجاد شده بین خود و توده ها را پر ساخته و دست در دست آنها امر براندازی را به پیش برند، تا دستاوردهای مقاومت 30 ساله به یغما نرود ، تا "شکنجه گران دیروز" نتوانند در لباس "مصلحین امروز" جنبش مردمی را مصادره نمایند.
نیروهای جبهه برانداز می بایست ضمن تاکید مستمر بر سرنگونی تمامیت رژیم بعنوان شرط اساسی در راهیابی ملت ایران به آزادی و دمکراسی، بر این ضرورتها که پاسخگوی بخشی از کاستیها خواهند بود، بپردازند:

گسترش مخاطب مردمی:
همانگونه که اشاره رفت، نیروهای مقاومت انقلابی بدلایل متعدد و علل مختلف – بعضا با بردارهای درونی و برخی دیگر به تاثیر شرایط بیرونی – جایگاه ضعیفی در میان عناصر تشکیل دهنده جنبش نوین مردمی دارا می باشند. این ضعف موجب گردید تا این نیروها نتوانند نقشی تعیین کننده در جنبش مردمی ایفا نمایند. غالبا "پیام" این نیروها مورد توجه توده ها قرار نگرفت. بالتبع، تا بدان هنگام که نیروهای مقاومت انقلابی مورد اعتماد مجدد توده ها قرار نگیرند، تا بدان هنگام که این نیروها به "به زبان مردم" سخن نگویند و تا بدان هنگام که "واقعیت موجودیت" خود را به انکار گیرند و از آن فرار نمایند، این خلاء عظیم همچنان چرخ پیشرفت نیروهای معتقد به براندازی را، علیرغم خواست و تمایل آنها، کند خواهد کرد.

تشکیل جبهه همبستگی:
بحث "همبستگی ملی" در میان نیروهای سیاسی و بخصوص اپوریسیون "برون مرزی"، مقوله ای است که علیرغم تلاشهای گوناگون افراد، جریانها، سازمانها و تشکلات سیاسی و عليرغم ضرورت تشكيل أن ، تا کنون به نتیجه نرسیده است!
در سايه چنین "وحدتی"، نیروهای مترقی و معتقد "براندازی تمامیت رژیم"، گذشته از باورها و بینشهای متفاوت هر یک از آنها، فرصت ارزنده ای را در تشکیل جبهه واحد و یا در عبارت روشنتر "جبهه همبستگی ملی" در مسیر جهت بخشی به جنبش مردمی، برنامه ریزی و انتخاب "مشی" های مناسب در تسریع سرنگونی رژیم سفاک ولایت فقیهی، خارج از تشتت و درگیریهای میان گروهی، بدست خواهند آورد.
شرط اولیه عملی شدن و شكل گیری چنین "جبهه"ای ایجاد "حداقل" دیالوگ، گفتگو و تبادل نظر، ما بین "عناصر" احتمالی تشکیل دهنده آن می باشد. این مهم، طبیعتا نیازمند برنامه ریزی مشخص، تعیین کادر مباحث و نیز یافتن راههای برون رفت از "بحران عدم ارتباط" و نیز "تلاشهای صادقانه" در جهت ممانعت از بروز "بن بست" های جدید، می باشد.
مبا حث بسیاری در باب "همبستگی ملی" وجود دارند. در این عرصه بسیار گفته اند و نوشته اند. گفتاری ارزشمند و نوشتارهائی "مسئول". امّا افسوس که پس از اندک زمانی همه آنها به "امانت آرشیوها" سپرده شدند! امروز، روزی است که باید در تشکیل این جبهه قدمهای جدی تر و گامهای اساسی تری برداشت. قصور در این باب بدون شک سرنگونی رژیم را به تعویق خواهد انداخت.

ایجاد فضای نقد و انتقاد:
در غیبت دیالوگ و ارتباط سازنده، بتدریج عناد و کینه توزی و دشمنی بر روابط نیروهای اپوزیسیون برون مرزی حاکم گشته اند. بسیاری از آنها گوئیا تضاد اصلی را فراموش کرده و تضعیف یکدیگر را ارجحتر از هر وظیفه ای می دانند! "ضدیت" جایگزین "نقد" گشته است، "انتقاد حتی در شکل سازنده آن" امری غیر مرسوم گردیده و شاید برخی آنرا بر خود ممنوع کرده اند!
اما مگر ضعفها و ایرادات یک جریان سیاسی جز با به نقد کشیدن و یا به نقد کشیده شدن عملکرد آن برطرف می گردند! ظرفیت پذیرش انتقاد دیگران، خود نشان پختگی و عمق ایدئوژیک – سیاسی یک جریان سیاسی می باشد.
نیروهای پیشگام ضمن فاصله گرفتن از ضدیتهای کور می بایست بنا بر وظیفه انقلابی مشوق گسترده گردیدن فضای انتقاد از عملکردهای خود باشند تا ضمن تصحیح این عملکردها بطور غیر مستقیم "دیگران" را در تصمیمات خود – که رابطه مستقیم با سرنوشت مردم و جنبش مردمی دارد – سهیم نمایند و بدینسان درجه اشتباه در تصمیم گیرها و نیز تصمیم گیریهای اشتباه را به حداقل رسانند.

پرهیز از هژمونی گرائی:
بحث "هژمونی" که رابطه مستقیم با مقوله "رهبری" دارد هنگامی جایگاه مناسبی برای طرح خود می یابد که پیشاپیش بخش اعظمی از "مبانی خطی و استراتژی حرکتی" جنبش در چارچوب تصمیمات جمعی "جبهه همبستگی" که پیشتر بدان پرداخته شد، بطور روشن و بدور از هرگونه "اما و اگر" طرح و به اطلاع عموم رسیده باشد و حرکت جبهه ای بر اساس تصمیمات جمعی آن نمود عینی خود را در صحنه سیاسی جامعه بروز داده باشد. در راستای این حرکت یا صلاحیتهای موجود، اصالت و توان هدایت و رهبری خود را نمایان میگردانند و بطور طبیعی بر جایگاه "رهبری سیاسی" جنبش برگزیده میگردند و یا صلاحیتهای جدیدی با نگاههای نو و متفاوت این رهبری را بر دست می گیرند.
آنچه مهم است اینکه نیروهای انقلابی معتقد به براندازی تمامیت رژیم بتوانند خلاء رهبری جنبش مردمی را با هدف پیشبرد این جنبش و جلب "اعتماد و اطمینان" مردم حل نمایند و توان لازم در فدا نمودن منافع گروهی و تشکیلاتی خود را دارا باشند.

پیش بسوی مبارزه ایدئولوژیک با نارسائیهای مجموعه نیروهای انقلابی معتقد به بر اندازی رژیم ولایت فقیه

فرهاد اسلامی
2 مردادماه 1389
a.farhadeslami@gmail.com