ابلاغ
سایت کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی

WWW.KANOONEBLAGH.ORG

.
آزادي، در دامن اسارت مي زايد، در زنجير رشد مي كند، از ستم تغذيه مي كند، با غصب بيدار مي شود. . . هان، اين سرنوشت آزادي است!
در حاشیه سفر و سخنان "قم"

«ولی فقیه در جامهء وحشت و هراس»

جنبش نوین ملی ایران راه خود را تا سرنگونی رژیم ولایت فقیه و جایگزینی آن با "جمهوری ایران" ادامه خواهد داد.
در این مسیر اندیشه شریعتی بعنوان "تنها" آلترناتیو اسلام ارتجاعی نقش آگاهی بخش خود راهمچنان ایفاء خواهد نمود…
ادامه مطلب »

آموزگار هجرت



برای بزرگ معلم مان دکتر شریعتی که آتش خود آگاهی را در ظلمت قلبمان بر افروخت


شبی ظالم و بس تاریک،
که بیم موج و گردابی چنین حائل
فرود آمد.
چه پیروز و پر از امید
فرود آمد!
تبر بر دست، بسان چهرهء خونین ابراهیم نمایان شد
وآنگاه با کلامی آتشین از حق صلا در داد
هلا! هجرت، که باید رفت.
و پیش افتاد
و ما رفتیم بدان سوئی که او میرفت.
یگانه، از میان ظلمت شب راهمان برد
چه راهی بود! در آن ظلمت
پر از اخگر، ستاره نور می بارید!
وزآن پس نیز رفتیم ما
و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم بر فراز قله ساحل
چه زیبا بود پیروزی در آن عسرت
چه زیبا بود پیروزی بر آن ظلمت
و پرواز بر فراز قله رستن
بهنگام طلوع بارش خورشید.
شکوفان چون بهاران، رهنمودت باد،
که ما دیدیم خطوط سرخ آزادی
و بوئیدیم طراوتهای روئیده ز گلبن های خونین شقایق ها

ولی اکنون، هزار افسوس!
دریغا! بی توئیم اکنون
برادر!
ای مهاجر در ره عشق
زبانه بر کشیده آتش کوه
فراتر از ستیغ قله ایمان
و ای هم طالع خورشید
تو ای افکنده در آتش
و ای رهبرده "سالم" از میان خرمن آتش
کنون بنگر، کنون بنگر
که "آذر" های بت ساز
برافروخته و کف بر لب همه یاران "توحید"؟!
و زورمندان و زرداران
و یاران و سخنگویان "رستاخیز سلطان"
به نیرنگ های پر رنگ
گهی دستار بر سر
و گاهی در میان کسوت اصحاب پیغمبر
همه هر یک "محدث" یا "مفسر"
و جان بر کف درون "حزب" الله؟!
وزآن بدتر، چه می گویم، شقی تر!
"مارقین"، اندر میان ورطه جهل
"موجه" با بیانی از کلام حق
کنار دشمن غدار پیغمبر؟!
(ابو جهل و ابو سفیان و
یا عثمان همان خصم ابوذر)
سخن از قسط و عدل و داد و زان برتر،
شهادت!
شهادت، در میان پهنه پیکار؟!
با تکبر بی محابا باز گویند؟!

ولی، مردم
به شیادی و تزویر "اقانیم ثلاثه"
بر درگاه هر معبود
( همان بتهای نمرودین )
سر اخلاص می سایند

برادر!
پس ، بدان اکنون
هنوز بتهای نمرودین بپا هستند
و مردم پای در زنجیر
بزانو می نشینند در کنار معبد هر بت

تو ای تبعیدی عثمان – ابوذر!
کاندار آن صحرای خشک و جانگداز غرب
به تیر کینه خصم جنایتکار
شهید شاهدت گشتی
نهیب در ده و فریادی بسان رعد، اینبار
که "هجرت" راه آزادی است
اسارت نیست در هجرت

چه زیبا بود، آندم کاخرین دم از حیاتت بود
فشاندی تابه های قرمز خون را
بر فیروزه گنبد آسمان ما
و اینک
ما هزاران در هزاران، اخگر تابان
از آن آتش به جان داریم
که هر دم
انقلابی را بیاغازیم

فروزان راه پر بارت
که یادت را
به طول قامت تاریخ
شکوفان زنده میداریم

وارد شده: خرداد 1389