ابلاغ
سایت کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی

WWW.KANOONEBLAGH.ORG

.
آزادي، در دامن اسارت مي زايد، در زنجير رشد مي كند، از ستم تغذيه مي كند، با غصب بيدار مي شود. . . هان، اين سرنوشت آزادي است!
در حاشیه سفر و سخنان "قم"

«ولی فقیه در جامهء وحشت و هراس»

جنبش نوین ملی ایران راه خود را تا سرنگونی رژیم ولایت فقیه و جایگزینی آن با "جمهوری ایران" ادامه خواهد داد.
در این مسیر اندیشه شریعتی بعنوان "تنها" آلترناتیو اسلام ارتجاعی نقش آگاهی بخش خود راهمچنان ایفاء خواهد نمود…
ادامه مطلب »

می نویسم، هر چه باداباد!


بیاد، دکتر محمد ملکی، استاد در بند، "بیمار امّا مقاوم"، "خسته امّا ایستاده"!

بیش از 5 ماه از دستگیری استاد مبارز و بیباک، دکتر محمد ملکی توسط دستگاه سرکوب و شکنجه ولی فقیه می گذرد. استاد 76 ساله در رنج ناشی از بیمارهای مختلف از جمله سرطان، در حال استراحت و مداوا، در 31 مرداد ماه سال جاری طی یورش گماشتگان اطلاعاتی دارالخلافه، دستگیر و به شکنجه گاه اوین منتقل گردید.


سراسر زندگی دکتر ملکی مبارزه بوده است و زندان و شکنجه. او فعاليتهاي سياسي را از سالهای 1330 در سالهاي آخر دبيرستان آغاز كرد و در جنبشهاي دانشجويي و نهضت مقاومت ملي و جبهه ملي اول ادامه داد و همواره از فعالين مبارزه بود . در سال 1339 در ارتباط با ورود نيكسون و فعاليتهاي دانشجويي دستگير و به زندان ساواك افتاد . بعد از آزادي به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه داد .

دکتر محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب بود که بدنبال توطئه "انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها"، از این سمت برکنار شد. دکتر ملکی در این مدت عمق اعتقاد و ایمان خود به "اهمیت شوراها" و "اداره شورائی" را نشان داد. در این رابطه طی سخنانی در اسفند ماه 1386 در جمع دانشجویان ایرانی مقیم خارج چنین می گوید:

« وقتی به دستور و اصرار آقای طالقانی سرپرستی دانشگاه تهران به من محول شد، قرار شد که شوراهای هماهنگی را تشکيل بدهيم که همه مشکلات از همين جا شروع شد. نامه ای به شورای انقلاب داديم که تصويب کنند همه کسانی که از سال های ۳۲ زندان بودند، برگردند دانشگاه. شورا هم تصويب کرد و حدود ۱۰۰۰ نفر برگشتند دانشگاهها. کسانی که برگشتند همه سياسی بودند و لذا دانشگاه يک فرم ديگری گرفت و شورای هماهنگی در همه دانشگاههای ايران تشکيل شد. به اين ترتيب که دانشجوها، سه دانشجو را با کمال آزادی انتخاب می کردند و سه استاد و سه نفر کارمند انتخاب می شد و اين می شد شورای دانشکده و فردی را به عنوان رييس دانشکده معرفی می کردند که همه امور دانشکده زير نظر اين شوراها اداره می شد. هيچ کاری هم نداشتيم که گرايشات سياسی افراد چه بود. برای همين افراد زيادی که متمايل به فداييان خلق و يا مجاهدين بودند انتخاب شدند.»

با آغاز کشتار مجاهدین، مبارزین و پیشگامان مبارزه با استبداد مذهبی در سال 60، دکتر ملکی نیز دستگیر و تا سال ۱۳۶۵ در زندان بود. بعدها یک بار دیگر نیز در سال ۱۳۷۹ به همراه تعدادی از همفکران خویش دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند.

بینش و هوشیاری سیاسی دکتر ملکی همواره از ویژگیهای بر جسته ایشان بشمار می آمده است. او در انتخابات اخیر اساسا شرکت ننمود چرا که معتقد بود:
« چيزی که بديهی است اين است که اصلا در مملکت ما انتخاباتی وجود ندارد. شما مثل اينکه فراموش کرديد که واقعه ۱۸ تير ۷۸ در دوران حکومت اصلاح طلبان اتفاق افتاد و اساسا از نظر من هيچ فرقی بين دوران خاتمی و احمدی نژاد نيست. " اسفند 1386 در جمع دانشجویان مقیم خارج از کشور"»

اما در این بین می توان دلیل و علت بعید دستگیری دکتر ملکی را نامه سر گشوده ای دانست که ایشان در اردیبهشت 1387 خطاب به علی خامنه ای تحریر و منتشرنمود. ولی فقیه هرگز این "شجاعت و جسارت" را بر استاد دکتر محمد ملکی "نبخشائید!!" و در فرصت بدست آمده ایشان را در کهولت و اوج بیماری، راهی شکنجه گاههای خود نمود.

ما در ستایش از مبارزات این "لا"ی همیشه در صحنه و نیزاطلاع همگان، عین این نامه منتشر شده را با عنوان " می نویسم، هر چه باداباد!" (عنوان منتخب خود دکتر ملکی) مجددا منتشر میسازیم:

می نویسم، هر چه باداباد!

باسلام و سپاس از خداوندی که این جرأت و جسارت را در سالی که آنرا سالِ نوآوری و شکوفایی نام نهاده‌اید عطا کرد تا در یادداشتی خطاب به شما که روزهای پیش از انقلاب در سنگر مبارزه با ظلم و استبدادِ قدرت به دستان در کنار هم بودیم و جنابعالی در کسوتِ یک روحانیِ روشنفکر و مبارز برایمان از حکومت عدل علی (ع) و رفتار او با مخالفین می‌گفتید، نکاتی را یادآوری کنم. آنروزها می‌گفتید داستانِ زن یهودی را که خلخال از پای او کشیده بودند و می‌گفتید چگونه علی (ع) دستِ برادر نابینایش عقیل را به خاطر سهم بیشتر از دیگران خواستن به آتش نزدیک کرد و ما را بخاطر برپایی چنین حکومتی آماده هر نوع فداکاری می‌کردید.


اکنون در سالِ جدید و پس از گذشت ٣۰ سال از آن روزهای به یادماندنی می‌خواهم سخنی بر نوشته‌ها و گفته‌ها و اعمالِ شما داشته باشم. پس از پیروزی انقلاب و تبدیل نظام شاهی به نظامِ اسلامی هر یک به سویی رفتیم، شما مدارج پیشرفت را با عضویت در شورای انقلاب و وکالت مجلس اوّل و ریاست جمهوری و تا امروز رهبری نظام طی کردید و من به عضویت شورای موقت دانشگاهِ تهران انتخاب و پس از بسته شدنِ دانشگاهها به بهانه انقلاب فرهنگی و اسلامی کردنِ دانشگاهها تنها به دلیل پیش‌بینی حوادث آینده دچار گرفتاریها، زندان و شکنجه‌ و بیماریهای گونه‌گونِ باقی مانده از آن دوران شدم. اجازه دهید حالم را برایتان تشریح کنم و بگویم که:
جای جایِ تنم زخمدار «تعزیر» است
و قلب و کلیه و مثانه جملگی بیمار
و پشت ‌گوژ ز سنگینی و صلابت دار.

حال بمناسبت بیست و هشتمین سالگرد تعطیلی دانشگاهها و پس از مدتی کلنجار رفتن با خودم که بنویسم یا ننویسم و با پذیرش تمام هزینه‌های آن و با توجه به اینکه سالخوردگی و بیماری ممکن است فرصت را بگیرد و موفق به باز کردن سفره دل با جنابعالی نگردم، می‌نویسم ؛ هرچه باداباد.

راستی یادمان نرود شما و دیگر روحانیون بارها پیش از پیروزی انقلاب در گوشمان خواندید که «قولوا الحق ولو علی انفسکم» حق را بگویید هر چند به زیان شما باشد. پس می‌گویم و می‌نویسم برای ثبت در تاریخ.

وقتی حزب جمهوری اسلامی که شما یکی از رهبران آن بودید تصمیم گرفت دانشگاهها را تعطیل کند و گردانندگی اینکار بعهده اقای حسن آیت دبیر سیاسی حزب و دوستِ آقای دکتر بقایی [۱] نهاده شد، ایشان از اواخر سالِ ۱٣۵٨ کار خود را شروع کرد و در جلسه‌ای گفتند: "دانشگاه به این صورتِ فعلی باید تعطیل بشود و برنامه‌های آینده، کارهای علمی در رابطه با مردم و در زمینه ایدئولوژی و اسلامی کردن، این کلیات مسئله است. و مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیر و رو می‌شود تمامِ مسائل و غیر از مسائلی که شما فکر می‌کنید می‌شود، بعد از ۱۴ خرداد مطلقاً نه امتحانی خواهد شد و نه دانشگاهی باز خواهد بود، دانشگاه تعطیل خواهد شد." [۲]

طبق برنامه تنظیمی روز سه‌شنبه دوّم اردیبهشت ۱٣۵۹ دانشگاهها توسط عوامل حکومت برای اسلامی کردن اشغال شدند و فردای آن روز (چهارشنبه سوم اردیبهشت) مدیریت دانشگاه تهران که می‌دانست هدف نه اسلامی کردن دانشگاهها که تسلط بر آنهاست و تصفیه عظیم استادان و دانشجویانِ دگراندیش در پیش است، طی یادداشتی اعلام استعفا کرد و نوشت:

"... هنوز چند روز از دعوتِ رئیس‌جمهور از ملت برای وحدت در مقابله با امپریالیسم نگذشته است که ناگهان ظاهراً با یک برنامه بدونِ مطالعه و بی‌آنکه شورای انقلاب و اداره‌کنندگان مملکت با مقاماتِ دانشگاهی از جمله دانشگاه تهران کوچکترین تماسی گرفته و مشورتی کرده باشند تصمیمی گرفتند که مملکت را با سوءاستفاده گروههای ضد انقلاب ازاین فرصت، متشنج کرده و به آتش و خون کشید و بهترین بهانه به آمریکای جهانخوار داد تا بلافاصله از درهم‌ریختگی وضع ایران اظهار خوشحالی کند [٣] ...."

و چند روز از این ماجرا و اشغالِ دانشگاهها نگذشته بود که جنابعالی در خطبه نماز جمعه روز ۱۵ اردیبهشت ۱٣۵۹ خطاب به مدیریت مستعفی دانشگاه تهران فرمودید:
"آقایانی که مسئول دانشگاه بوده‌اند در طولِ این یک سال هر کارِ خلافی در دانشگاه انجام گرفته است. این ملت حق دارد گریبان آنها را بچسبد و از آنها جواب بخواهد. دسته‌جمعی استعفا می‌کنند و گناه را به گردنِ دولت و در حقیقت به گردنِ ملت می‌اندازند. این یک خیانت است، این کار یک خطای بزرگ است . این عمل ضربه زدن به حیثیت این انقلاب است. آقایان مسئولِ این مفسده انگیزی‌های این یک سال دانشگاه هستند باید به این جواب می‌دادند. نباید در مقابل مردم می‌ایستادند، نباید برای جلب چند نفر یا یک قشر یا یک جناح و کسبِ وجاهت و کسب حیثیت و آبرو در مقابل انقلاب و در مقابل شورای انقلاب می‌ایستادند." [۴]

جناب آقای خامنه‌ای؛ راستی ما در آن یکسال و چند ماه چه کرده بودیم که ملت باید گریبان ما را می‌گرفت و از ما جواب می‌خواست؟ مگر ما بعد از فرمایشات شما در نماز جمعه بارها تقاضا نکردیم در یک مناظره‌ی رودررو با هم بنشینیم و گفتگو کنیم تا مردم به قضاوت بنشینند؟ اصلاً ما در استعفانامه چه گفته بودیم جز اینکه اسلامی کردن دانشگاه و جامعه از طریق خشونت و حمله به دانشگاهها و مراکز اجتماعات و حذف دگراندیش‌ها میسر نیست. مگر ما اعلامِ خطر نکردیم که با بستن دانشگاهها ده‌ها هزار دانشجو را خلع قلم نکنید تا سلاح به دست شوند؟ مگر ما وقایع دهه شصت را که منجر به زندانی شدن و کشتار ده‌ها هزار از بهترین زنان و مردانِ این سرزمین شد یادآوری نکرده بودیم؟ آنها که روزی به ما می‌آموختند که پیامبر و علی و دیگر امامان شیعه با مردم عادی به بحث می‌نشستند و به حرف آنها گوش می‌دادند، چرا حاضر نشدند حتی جواب درخواست‌های ما را برای یک گفتگو بدهند؟ شما بعد از بستن دانشگاهها آنچه خواستید کردید، امّا نتیجه چه شد؟ اجازه دهید جملاتی از جناب مصباح یزدی که یکی از سرشناسترین ایدئولوگ‌ها و استراتژیست‌های رژیم است را در اینجا بیاوریم تا نتیجه حکومتِ اسلامی بعد از حدودِ ٣۰ سال مشخص شود:

"نسلِ آینده در معرض خطر است که نه آداب قدیمی و سنتی و نه ارزش‌های اسلامی بر تربیت آنها حاکم است و با این فرهنگ غربی و تلویزیون و دروسِ دانشگاهی تربیت شدند و در کلاس درس، دانشجویان غیر از بدگویی به نظام و بعضاً به اسلام چیز دیگری یاد نمی‌گیرند . وی افزود باید سعی کنیم این نسل جوان را تقویت کرده و در تربیت دینی آنها نقش داشته باشیم، ایشان افزودند نباید توقع داشته باشیم که اگر فرد یا گروهی برنامه صحیحی ارائه کرد صرفِ امضاء رئیس دولت حتماً اجرا می‌شود که در این صورت باید کشور در چند ماه مانند حکومت امیرالمومنین (ع) می‌شد. (ایشان با کمال زرنگی توپ را به زمین شما پرتاب می‌کند و می‌گوید:) دستور مقامِ معظم رهبری بر همه چیز اعتبار و مشروعیت می‌دهد و ما در تصمیم‌گیری‌ها نباید دخالت کنیم و هرچه ایشان امر کنند آن را می‌پذیریم ." [۵]

جناب آقای سیدعلی خامنه‌ای؛ فرمایشات جناب مصباح یزدی در مورد وضع جامعه و دانشگاهها خاطرات حدودِ پنجاه سال قبل را در من زنده کرد. در آن سالها ما نوشته‌ها و گفته‌های شما را با تمام وجود می‌خواندیم و می‌شنیدیم از جمله کتابِ « ادعانامه‌ای علیه تمدنِ غرب و دورنمایی از رسالتِ اسلام» تألیف سیّدقطب با ترجمه سیدعلی خامنه‌ای و سیدهادی خامنه‌ای. این کتاب با مقدمه نسبتاً مفصل و آموزنده‌ای در آذرماه سال ۱٣۴۹ در چاپخانه دقت مشهد به چاپ رسید و منتشر شد. مترجمین، کتاب را به آنانکه از نابسامانیها رنج می‌برند و راهِ نجاتی می‌طلبند اهداء نموده‌اند. در مقدمه‌ای که جنابعالی به آن نوشته‌اید آمده است:
"در این کتاب پس از شمارش مشکلاتِ «تمدن صنعتی غرب» و نشان دادنِ نابسامانیهایی که برای انسان ببار آورده و پس از معرفی انسان و بازگو کردنِ ویژگیهای این موجودِ «یگانه» و «بی‌نظیر»، راهِ حل نهایی در این ابتلاء بزرگ را با نظری دقیق و قلمی شیوا و با اخلاصی هرچه بیشتر ترسیم و تحلیل کرده است. بنظر او ـ و به نظر ما ـ این معجزه در انحصار اسلام است ، دیگر راهها جز سرگردانیِ بیشتر، نتیجه‌ای ببار نمی‌آورند و همچنان که خود مولود عجز و ضعف‌اند، جز بر عجز و ضعف آدمی کمکی نمی‌کنند، فقط اسلام است ـ این مکتب الهی ـ که چون زاییده‌ی علم و قدرت و حکمت است می‌تواند انسان را به علم وقدرت و حکمت رهنمون گردد. ما نمک‌‌پروردگانِ «اسلام» که یکروز بهترین مرحله‌ی زندگی خود را از آن گرفته‌ایم، معجزه «نظامِ اسلامی» را از نزدیک دیده‌ایم نباید خود را فریب دهیم و به سرابی دل خوش سازیم. بسی نابخردانه است که بجای نسخه‌ی تجربت نموده‌ی خود، باطله‌ی دیگران را بدست گیریم و نیروی خود را اینجا و‌آنجا هرز کنیم. اگر آدمی باید در راه آرمانی و هدفِ مقدسی تلاش کند و با این تلاش بزندگی خود معنی و جهت بخشد، همان بهتر که راهِ خدا را که سرانجامِ آن «نقطه‌ی اوج انسانیت» است برگزینند و نظامی اسلامی را که ضامنِ آزادی وبرابری و عزّت و نیکفرجامی است بطلبند و در راهِ آن تلاش کنند. اینست آن تلاش مقدسی که بزندگی جلوه و صفا می‌بخشد و آدمی را لایق عنوانِ «خلیفه‌ی خدا» می‌سازد و بی‌گمان در آخر کار نیز با موفقیت و پیروزی قطعی قرین می‌گردد. ... بامیدِ آنروز [۶] ..."

برای بهتر روشن شدنِ ویژگیهای نظامِ اسلامی یا بقول سیّد قطب جامعه‌ی اسلامی مورد نظر شما و سیّد، جملاتی چند از نظرات سیّد قطب را هم در اینجا از متن کتاب که توسط جنابعالی ترجمه شده است می‌آورم:
"صدها کتاب درباره‌ی اسلام، صدها سخنرانی و خطابه در مسجدها و تالارها و میدانها، صدها فیلم تبلیغی و صدها هیئت اعزامی از طرف حوزه‌ها و مراکز تبلیغ اسلام، نمی‌تواند باندازه‌ی یک اجتماع کوچک که در نقطه‌ای دورافتاده بر اساسِ اسلام تشکیل شود و با روش اسلامی زیست کند، مزایای مکتب اسلامی را آشکار سازد و خلاصه، نمایشگرِ زندگی در سایه‌ی اسلام باشد، اثربخش و آموزنده باشد. اینست که از شبح اسلام می‌هراسند و حاضر نیستند به هیچ عنوان وجود تحقق یافته‌ی آن را تحمل کنند. بدون هیچ شک و تردید باید این جامعه، جامعه‌ی اسلامی، تحقق یابد. اگر این آرزو امروز جامعه‌ی عمل نپوشد فردا خواهد پوشید و اگر در این گوشه جهان تحقق نیابد در گوشه‌ای دیگر تحقق خواهد یافت. هیچ دلیل ندارد که در مورد مکان یا زمان این آینده‌ی حتمی، پیشگویی کنیم، چه، مقدرات ما افراد بشر همواره در ورای حجاب غیبت پوشیده است و کسی جز خدا از آن با خبر نیست. در آن روز سر و کارِ اجتماع، با قماش اصیل و پردامنه‌ی «شریعت» است و می‌تواند جامعه‌ای زیب پیکر و ساز اندام خود از آن اختیار کند و خود را از وصله‌بندی و پاره‌دوزی نجات بخشد." [۷]

جناب آقای خامنه‌ای؛ حدودِ ۲۹ سال است که به ادعای حکومتگران، نظام یا جامعه‌ی اسلامی در ایران تحقق یافته است و شریعت اسلام بر همه امور حاکم است تا آنجا که در اصلِ چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب مجلس خبرگان (۱٣۵٨) آمده است:
"کلیه قوانین و مقرراتِ مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عمومِ همه اصولِ قانونِ اساسی و قوانین و مقرراتِ دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است ." و اصلِ پنجم قانونِ اساسی جمهوری اسلامی ایران می‌گوید: "در زمان غیبت حضرت ولی‌عصر «عجل الله تعالی فرجه» در جمهوری اسلامیِ ایران ولایتِ امر و امامتِ امت برعهده فقیه عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصلِ یکصد و هفتم عهده‌دار آن می‌گردد." [٨]

و با توجه به اینکه پس از تبدیل رژیم شاهی به رژیمِ ولایت فقیه و تأسیس جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی همه‌ی امور از جمله قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و سایر قوانین با الهام‌گیری از شریعت اسلام تدوین گردیده و شما ولایت مطلقه نظامِ ولائی را در دست دارید، می‌توان گفت خواست سیّد قطب که آرزو می‌کرد روزی در جایی از جهان جامعه اسلامی تأسیس گردد و شما در مقدمه کتاب ذکر شده آورده‌اید که نظامِ اسلامی تأمین‌کننده آزادی و برابری و عزت و نیکفرجامی است [۹] به ادعای قدرت‌بدستان عملی گردید.

حال این سئوالِ اساسی مطرح می‌گردد که آیا نظامِ اسلامی پس از ۲۹ سال که از برپایی آن می‌گذرد به این اهداف رسیده است، و اگر چنین است چرا کسانی مانند مصباح یزدی مراد و مرشد و مرجع اصول‌گرایان (بنیادگرایان) از جمله آقای احمدی‌نژاد، می‌گویند:
"نه آداب قدیمی و سنتی و نه ارزشهای اسلامی بر تربیت آنها (نسل آینده ( حاکم است و با این فرهنگِ غربی و تلویزیون و دروس دانشگاهی تربیت شدند و در کلاسِ درس دانشجویان غیر از بدگویی به نظام و بعضاً به اسلام چیز دیگری یاد نمی‌گیرند ." [۱۰]

و آقای امامی کاشانی در خطبه‌های نماز جمعه ۶/۲/٨۷ این چنین وضع دانشگاهها را تشریح می‌کنند:
"باید مغز و هوش ایرانی که ثابت شده در صف اوّل استعدادهای دنیا است را به منصه ظهور بگذاریم و این وظیفه مدارس و دانشگاه‌ها و جوانان است ... ای جوان، دانشگاه و درس را به عیاشی، رفیق‌بازی و شهوت تبدیل نکن." [۱۱]

باید از آقایان پرسید شما و همفکرانتان که ایدئولوگ این نظام بودید، در این ٣۰ سال چه می‌کردید که امروز استادانِ منتخب خودتان در دانشگاه‌ها به دانشجویان جز بدگویی به نظام و بعضاً به اسلام و عیاشی، رفیق‌بازی و شهوت چیز دیگری یاد نمی‌دهند؟ و مگر دانشجویانی که بقول شما به نظام و اسلام بد می‌گویند و شهوت‌رانی می‌کنند متولدین پس از انقلاب و پرورش یافته در دامانِ نظام اسلامی ادعایی شما نیستند؟ براستی ، چه کسی یا کسانی مسئول به وجود آمدنِ این وضع هستند؟ آقایان یا راست می‌گویند و یا تهمت می‌زنند. اگر راست می‌گویند مسئولِ این نابسامانیها کیست و اگر تهمت می‌زنند، چرا به اتهامِ نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی و توهین به نظام مورد تعقیب قرار نمی‌گیرند؟ این چه عدالت و برابری است که اگر دانشجویان، کارگران، معلمان، زنان و دیگر طبقاتِ دگراندیش نقدی بر حاکمیت بزنند، سروکار آنها با دادگاههای انقلاب و محرومیت از درس و کار و رفتن به زندان و هزاران بلای دیگر است، اما هیچ کس حتی جنابعالی نمی‌گوئید بالای چشم آقایان ابروست. جناب آقای سیدعلی خامنه‌ای؛ بالاخره باید به این سئوال پاسخ داده شود که نظام ما یک نظام اسلامی هست یا نه؟ اگر نیست اعلام کنید تا بیش ازاین مردم همه نابسامانی‌ها را به حساب اسلام نگذارند و فوج فوج از دین خدا خارج نگردند و اگر هست پاسخ دهید در برابر این همه فقر (خوب می‌دانید اقتصاددانهای رژیم می گویند کسانیکه درآمد ماهانه‌ی انها از ۶۰۰ هزار تومان کمتر است زیر خط فقر قرار دارند. از خودم که یک استاد بازنشسته دانشگاه هستم می‌گویم که پس از بیش از ۵۰ سال تدریس و تحقیق طبق آخرین فیش، حقوق دریافتی‌ام کمتر از ۴۰۰ هزار تومان است [فروردین ٨۷ برابر با ٣۶۲۶۶۹۵ ریال]. حال ببینید دریافتی کارمندان و معلمان و کارگران و دیگر اقشار شاغل و بازنشسته چه مقدار است و آنها باید چگونه زندگی کنند؟)، فساد بی‌حد، اعتیاد، خرافات، تن‌فروشی دختران، خیابان‌گردی بچه‌ها، کارتن‌خوابی، چپاول و دزدی و رشوه‌خواری، ثروتهای کلانِ بادآورده، اختلافِ وحشتناکِ طبقاتی که آمار آنها از سوی مقاماتِ حکومتی منتشر می‌گردد چه کسی مسئول است؟ چرا دولت‌های مورد حمایتِ شما به جای شعارهای توخالی و مردم‌فریب و نخ‌نما شده، حقایق را نمی‌گویند؟ چه شد آن آزادی و برابری و عزت و نیکفرجامی که قرار بود نظامِ اسلامی منادی آن باشد؟ کجاست آن دانشگاههای اسلامی که می‌خواستید الگویی باشد برای دانشگاههای ممالک اسلامی؟ چرا این همه دشمنی با دانشجویان و دانشگاهیان؟ پس از آن همه ستم و کشتار دانشجویان و استادان در دهه شصت چگونه است که هنوز بسیاری از زندانیهای سیاسی ـ عقیدتی را دانشجویان تشکیل می‌دهند؟ اصولاً دانشگاه را برای چه می‌خواهید وقتی می‌شود با نیایش، باران از آسمان نازل کرد، وقتی می‌توان با صلوات، مشکلات را حل کرد (کتاب «صلوات کلید حل مشکلات» ، تألیف علی خمسه‌ای قزوینی معروف به حکیم هندی، چاپ هشتاد و دوم ، اخیراً به بازار آمده است)، وقتی رئیس‌جمهور مملکت می‌گوید، یک خواهر و برادر جوان در آشپزخانه منزلشان با کماجدان و کفگیر و ملاقه انرژی اتمی تولید کرده‌اند، دیگر دانش و دانشگاه را برای چه می‌خواهید؟

جناب آقای سیدعلی خامنه‌ای؛ نمیدانم آنچه در کشور ما می‌گذرد چگونه و تا چه اندازه به اطلاع شما می‌رسد امّا می‌دانم وضع بسیار بدتر از آن است که شما گاه‌گاه در فرمایشات خود به آنها اشاره می‌کنید. احتمالاً افرادِ بیت و دوستان و نزدیکان به شما می‌گویند که اکثریتِ قریب باتفاق مردم طرفدار رژیم هستند. گولِ این حرفها و تظاهراتی که صاحبان زر و زور و تزویر برایتان راه می‌اندازند را نخورید.

بیایید برای نجات کشور و ثبت در تاریخ با استفاده از اختیاراتی که قانونِ اساسی طبق بند ٣ از اصل یکصد و دهم به شما داده است، فرمانِ یک همه‌پرسی در مورد نظام ولائی را با تمام شرایط انتخابات آزاد و شفاف صادر فرمایید تا هر کس که شناسنامه ایرانی دارد بتواند در آن شرکت کند و حکومتِ دلخواه خود را بار دیگر پس از گذشت ٣۰ سال همانگونه که در ۱۲ اردیبهشتِ سال ۵٨ شد انتخاب نماید تا معلوم شود چند درصد مردم طرفدار نظام هستند و برای اینکه «دشمنان» ملک و ملت حرف و حدیث نسازند!! از سازمانهای بین‌المللی و حقوقِ بشری دعوت کنید بر آن نظارت نمایند که اگر امروز چنین نکنید، فردا دیر است.

منابع
۱. به کتابِ زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی نوشته‌ی حسین آبادیان صفحه ۲۷۱ (نامه آیت‌ به بقائی) مراجعه شود.
۲. قسمتی از سخنان آیت در نوار افشا شده در خرداد سال ۵۹
٣. متن استعفانامه مدیریتِ موقت دانشگاه تهران چهارشنبه ٣ اردیبهشت سال ۱٣۵۹
۴. فرمایشات جنابعالی در خطبه نماز جمعه ۱۵ اردیبهشت سال ۱٣۵۹
۵. سخنانِ آقای مصباح یزدی چاپ شده در روزنامه اعتماد ملی صفحه ۲ یکشنبه اوّل اردیبهشت ۱٣٨۷
۶. مقدمه کتاب ادعانامه‌ای علیه تمدن غرب و دورنمایی از رسالت اسلام نویسنده سیّد قطب ترجمه سیدعلی خامنه‌ای صفحات ۱۴ تا ۱۷ ۷. کتاب فوق صفحات ۲٨۷ تا ۲٨۹
٨. اصولِ چهارم و پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
۹. کتاب ادعانامه‌ای علیه تمدن غرب، مقدمه بقلم سیدعلی خامنه‌ای صفحه ۱۶
۱۰. فرمایشات آقای مصباح یزدی در روزنامه اعتماد ملی یکشنبه اوّل اردیبهشتِ ۱٣٨۷
۱۱. فرمایشات آقای امامی کاشانی منتشر شده در روزنامه اعتماد ملی شنبه ۷/۲/٨۷ صفحه ۲

منبع متن نامه:
اخبار روز:
دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۷ - ۵ می ۲۰۰٨

اکنون، با گذشت بیش از 5 ماه، دکتر ملکی همچنان در چنگال دژخیمان اسیر است. خانواده ایشان در نامه ای که در تاریخ 20 دیماه سال جاری منتشر نمود چنین آورده است: «... متاسفانه بنظر میرسد که به این ترتیب مقامات امنیتی و قضایی با بی توجهی و اتلاف زمان، قصد صدمه زدن تدریجی و فرسودن فیزیکی ایشان را دارند.خانواده دکتر ملکی یکبار دیگر ابراز نگرانی جدی خود را از وضعیت سلامتی دکتر محمد ملکی اعلام کرده و خواستار آزادی هرچه سریعتر وی میباشد.»


شرایط غیر قابل تحمل سلولهای شکنجه گاه اوین، عدم رسیدگیهای پزشکی و درمانی لازم، فشارهای روحی و جسمی بر مردی کهنسال، همگی حکایت از توطئه بیشرمانه ولی فقیه در حذف تدریجی این آزاد مرد، دارند.

اما او را چه باک، که در هنگام دستگیری به گماشتگان اطلاعاتی چنین گفته بود:
« من از شما تشکر می‌کنم که مرا می‌برید. من فکر می‌کردم اگر با این حال بد در رختخواب بمیرم، وجدانم ناراحت است. اما اگر زیر دست شما بمیرم، پیش این جوان‌ها سربلند می‌شوم که این همه تلاش کردند».

ما ضمن محکوم کردن دستگیری،آزار و شکنجه استاد محمد ملکی، از تمامی مراجع بین المللی، خواهان تلاش فوری برای آزادی ایشان و امکان ادامه درمانهای پزشکی لازم ، می باشیم.

منبع:
www.kanooneblagh.org